بنا بر اعلام آژانس کی سفر، سیدحسن خابنما در گفتوگویی روند کار و فعالیت خود را توضیح داده است. متن این گفتوگو در ادامه آمده است که میخوانیم.
متولد چه سالی هستید، کجا به دنیا آمدهاید و کار کردن را از چه سنی آغاز کردید؟
«من سید حسین خابنما، متولد ۱۳۵۰ و اهل مشهد هستم. کارم را هم از همان مشهد شروع کردم. عمدۀ کار ما از همان ابتدا حول محور گردشگری، هتلداری و اجارۀ منازل مسکونی میگشت. تا سال ۱۳۶۷، یعنی تا هفدهسالگی در مشهد مشغول فعالیت بودم، از سال ۶۷ به تهران آمدم و ادامۀ فعالیتم را در تهران پیش گرفتم. هدف کاری من ورود به بحث آژانس، هتل، هواپیما و اینگونه مسائل بود.»
پیش از ورود به حوزۀ گردشگری مشغول چه فعالیتهایی بودید؟!
«من از قدیم به پدرم کمک میکردم، وی ماشین سنگین داشت! کمی هم در پارچهفروشی و عمدهفروشی فعالیت داشتم. من از سن ۷ سالگی مشغول کار بودم تا همین الان که در خدمت شما هستم! یعنی من با شروع مدرسه، مشغول به کار کردن شدم. از همان زمان هم از هیچکس پولتوجیبی نمیگرفتم، نه از پدر، نه از مادر! از ۷ سالگی بهخاطر کار کردنِ زیاد پول زیادی هم داشتم! مثلاً به یاد میآورم که در دوران خدمت سربازی، همیشه به خاطر حوالههایی که برایم میآمد، بازخواست میشدم! میگفتند اینهمه پول سنگین از کجا میآید؟! در آن زمان برای همه مثلاً ۱,۰۰۰ تومان یا ۵۰۰ تومان حواله میآمد، ولی برای من حوالۀ ۵۰ میلیونی میآمد! از همان قدیم عادت کرده بودم که همیشه در کارهای بزرگ فعالیت کنم. هیچوقت کارهای کوچک نمیکردم! البته قصد ندارم زیاد وارد جزئیات شوم، اما مسئلهای به خاطرم آمد که بد نیست برایتان بگویم!
پدرم آدم بزرگی بود و همه ارباب خطابش میکردند. اما ما هیچوقت از این اعتبار سوءاستفاده نمیکردیم! گاهی بعدازظهرها از مدرسه که برمیگشتم، میرفتم دور میدانی در مشهد و فروشندگی میکردم! حتی گاهی نوعی کلاه بر سر میگذاشتم که تمام صورتم را میپوشاند! هم برای اینکه سرما نخورم و هم برای اینکه مرا نشناسند و نگویند بچۀ فلانی فروشندگی میکند! خلاصه کار برای من هیچوقت آر نبود!
در همان ۷ سالگی در زمانهایی مانند تابستان وارد حوزۀ گردشگری میشدم. در تابستان و عید، مشهد غرق مسافر میشد و فعالیت ما هم محدود به گردشگری. علاوه بر عید و تابستان، در ایامی مانند ۲۸ صفر یا ایام شهادت امام رضا (ع) هم مشهد شلوغ بود، در این ایام کار ما حول محور گردشگری میگشت.»
در آن سن، دقیقاً چه کاری در حیطۀ گردشگری انجام میدادید؟
«در آن زمان فقط مهمانپذیر و مسافرخانه وجود داشت، ما برای مسافرخانهها مسافر میبردیم و درصد میگرفتیم. من ۱۷-۱۶ سال سن داشتم که اولین هتل آپارتمان در مشهد افتتاح شد، در همان زمان من از آن کلید گرفتم! آن زمان مسافرهای عرب را به آنجا میبُردم.»
چطور در آن سن و سال به شما اعتماد میکردند و کلید در اختیارتان میگذاشتند؟!
«میتوانم بگویم که امانتدار همه بودم! خیلیها به من اعتماد داشتند. الان که بحثش پیش آمد یک مسئلۀ جالب برایتان تعریف کنم! من با آن سن و سال در ۳ مسجد نماز جماعت میخواندم! مسجد حجت در خیابان امام رضا (ع)، ساعات اول صبح، درِ مسجد را من باز میکردم و نماز صبحم را آنجا میخواندم، نماز ظهر را هم در مسجد صنعتگران میخواندم و نماز مغرب را هم در مسجدی که در فلکۀ برق بود میخواندم!»
این اعتبار را چگونه کسب کردید؟ از پدرتان یا خودتان بهتنهایی؟
«از خودم! اصلاً شغل پدرم چیز دیگری بود!»
چطور در آن سن و سال توانستید به این اعتبار برسید؟
«بههرحال در هر سن و سالی که باشید، یکسال کار کردن کافیست تا مردم شما را بشناسند! مثلاً اگر یک آژانس یا شرکت خوشحساب با ما کار کند، بعد از یکسال یا یکسال و نیم میتواند برای خودش جا باز کند. در آن زمانی هم که من در آن تشکیلات کار میکردم، همه مرا میشناختند. البته باید بدانید که در مشهد به جز مباحث کاری، بحث اعتقادات هم بود! این اعتقادات و مسائلی از این دست هم بسیار کمک کردند!
خوب است بدانید که در نزدیکی حرم، باغی ۱۴۰۰ متری داشتم. شبها حدود ساعت ۱ یا ۲، در خیابانهای دور حرم یا مسیرهای دیگری که پر از مسافر میشد با موتور دور میزدم. و خانوادههایی که کنار خیابان خوابیده بودند را صدا میزدم و به باغ خودم میبُردم. میگفتم امشب را اینجا بخوابید، مهمان من هستید تا صبح! من حداقل شبی به ۳۰ تا ۳۵ خانواده در این باغ جا میدادم.»
ایسنا