نوجوانی که بازپرس ساواک را سردرگم کرد

نقل است روزی در بازجویی‌، یکی از ماموران ساواک به شهید جابریان گفته بود: «تو، یک الف بچه، چی هستی که این چیزها را به شاه می‌گویی؟»؛ او هم در کمال شجاعت در پاسخ گفته بود: «شاه شما چی هست که از یک الف بچه می‌ترسد؟!»
کد خبر: ۳۲۴۸۰۰
تاریخ انتشار: ۱۷ آبان ۱۳۹۵ - ۰۱:۱۷ 07 November 2016
به گزارش تابناک قم، وقتی حجت‌الاسلام والمسلمین حسن جابریان به شهادت رسید، آیت‌الله مشکینی در قم، عزای عمومی اعلام کرد و پیرو آن، بازار قم تعطیل و سیاه‌پوش شد.

او عالمی کهنسال یا فقیهی سرشناس نبود؛ عالمی مجاهد و همیشه در صحنه بود که همواره خود را وقف انقلاب و نظام کرده بود و با همه سادگی و بی پیرایگی و به دور از اندیشیدن به شهرت و ثروت، موجودیت خود را به صحنه آورد.

در سال 1324 هجری شمسی در همدان به دنیا آمد؛ حسن از همان دوران کودکی، پدرش را از دست داد و گرد یتیمی را بر چهره خود دید. تحصیلات ابتدایی حوزه را در مدرسه مرحوم آخوند همدان آغاز کرد. در این مقطع توفیق داشت تا شاگردی استادانی مانند آیت‌الله سید اسدالله مدنی را در کارنامه خود ثبت کند؛ البته از همین ایام هم بود که همزمان با درس و برای امرار معاش، کار می‌کرد تا خرج خود و خانواده‌اش را تامین کند.

اهمیت دادن به احکام و تکالیف شرعی را از همان آغاز دوران تکلیف بر خود فرض می‌دانست و با خود عهد بسته بود اگر نمازی از نمازهای واجب او قضا شد، یک روز را روزه بگیرد. در عین حال از همین سنین نوجوانی وارد مبارزات انقلابی ملت ایران شد و بارها از سوی ساواک مورد تعقیب و بازجویی قرار گرفت.

نقل است روزی در یکی از بازجویی‌ها، یکی از ماموران ساواک به او گفته بود تو، یک الف بچه، چی هستی که این چیزها را به شاه می‌گویی؟ او هم در کمال شجاعت در پاسخ گفته بود شاه شما چی هست که از یک الف بچه می‌ترسد؟!

مبارزات حسن در سنین نوجوانی ادامه یافت و او در همدان به تکثیر و توزیع اطلاعیه‌ها و نوارهای امام همت می‌گماشت و از همان زمان، عشق به حضرت روح‌الله در وجودش زبانه می‌کشید.

مادر این شهید بزرگوار نقل می‌کند حسن در همان سن نوجوانی از سوی ساواک همدان به اعدام محکوم شد اما چون به سن قانونی نرسیده بود، اعدامش به زندان تبدیل شد و البته با نذر و توسل بسیار، بالاخره از زندان هم آزاد شد و جان سالم به در برد.

حسن 18 ساله بود که به قم آمد تا علاوه بر ادامه مبارزات، تحصیلات خود را هم پیگیری کند.

او در قم به محضر حضرات آیات احمدی میانجی و مشکینی شتافت و از خرمن دانش آنها بهره برد. البته دستفروشی و کار هم در کنار آن، ادامه یافت تا امرار معاش با مشکلی مواجه نشود.

در همین سال‌ها بود که شیخ حسن در قم ازدواج کرد و منزل نیمه تمامش به عنوان ملجأ و پناهگاه انقلابیون فراری در می‌آید. مبارزات البته ادامه دارد و حسن هر چند ماهی را در یکی از شهرهای کشور به سر می‌برد تا کمتر شناسایی شود؛ اینگونه است که او زندگی در بسیاری از شهرهای ایران را به دلیل استمرار مبارزات انقلابی خود تجربه می‌کند و البته در هر شهر هم، این مبارزات را ادامه می‌دهد.

یکی از شیوه‌های او در مبارزه انقلابی در هر شهر، استفاده از تریبون منبر بود. در منابرش مردم را از حیث اجتماعی و سیاسی بیدار می‌کرد و البته رژیم هم به منابر او حساس شده بود.

نقل است روزی در یکی از همین منبرها و پس از پایان سخنرانی، یکی از حاضران در جلسه که احتمال می‌رفت از نیروهای وابسته به حکومت پهلوی یا جاسوس ساواک باشد به او اعتراض می‌کند که چرا در پایان منبرهایش به شاه دعا نمی‌کند؟ شیخ حسن هم در جواب اینگونه می‌گوید: «شاه را خدمتگزار مملکت می‌دانید یا خیانتکار؟ اگر خدمتکار می‌دانید من دعا کردم که خدایا هر کسی به این مملکت خدمت می‌کند نگه دار و اگر خیانتکار می‌دانید که گفتم خدایا هر کس به مردم خیانت می‌کند، شرش را به خودش باز گردان.»

اینچنین است که وی با تیزهوشی از این فرصت سؤال انحرافی هم برای استمرار مبارزه‌ای غیر مستقیم بهره می‌گیرد.

او آنقدر به امام خمینی(ره) علاقه‌مند بود که همیشه، تصویری از امام با خود به همراه داشت و البته تصویری دیگری را هم از ایشان بر دیوار خانه نصب می‌کرد و هرگاه به منزل می‌آمد، سلامی به امام مجاهدان عرض می‌کرد.

سرانجام با همت مبارزان و مجاهدان انقلابی ایران و از جمله شیخ حسن جابریان، انقلاب شکوهمند اسلامی به پیروزی می‌رسد و شمیم آزادی و استقلال در جای جای میهن عزیز، می‌پیچد.

او پس از پیروزی انقلاب و با همکاری حاج مهدی عراقی، کمیته‌های انقلاب اسلامی را سامان داد و البته به امر بسیار مهم تبلیغ در محروم‌ترین نقاط کشور هم اهتمام داشت. این کار سبب می‌شود تا مدیریت اعزام طلاب برای تبلیغ در دورافتاده‌ترین و محروم‌ترین نقاط کشور را بپذیرد و با استمرار، طلاب ارجمند را برای خدمت در نقاط دوردست، تشویق و بسیج کند.

حجت‌الاسلام حسن جابریان در سال 1359 به گیلان مهاجرت کرد تا علاوه بر نمایندگی امام و عضویت در شورای اجرایی جهاد سازندگی آن استان، راه‌اندازی دفتر تبلیغات اسلامی و همچنین تربیت طلاب علوم دینی حوزه‌های علمیه استان گیلان را هم مورد توجه قرار دهد.

حجت‌الاسلام جابریان سرانجام در چنین روزهایی و در آبان ماه سال 1359، در حین انجام ماموریت، به شکل مشکوک و به دست منافقین کوردل به شهادت رسید و دوستداران خود را در ماتم بزرگی فرو برد؛ او به هنگام شهادت، تنها 35 سال داشت.

از دیگر ویژگی‌های شخصیتی این عالم مجاهد، می‌توان به اخلاق مثال زدنی و پشتکار او توجه داد. او در عین حال به خواندن مستمر دعای کمیل و زیارت عاشورا، مقید بود.

از جمله وصیت‌های آن شهید این بود که ثلث مالش را کتاب بخرند و به طلاب نیازمند هدیه بدهند. پیکر مطهر او در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.
منبع: فارس
اشتراک گذاری
نظر شما
Chaptcha
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
آخرین اخبار