به گزارش تابناک یزد، روزنامه اعتماد نوشت: وقتي گفته ميشود جناح اصولگرايان دچار برخي
مشكلات نظري و راهبردي شدهاند، برخي از فعالان آنان چنين گزارهاي را رد
ميكنند. هرچند تعداد زيادي از فعالان اين جناح به ويژه جوانان آنها به
چنين گزارهاي معتقد هستند، ولي پذيرش آن براي افراد پا به سن گذاشته
اصولگرا تا حدي سخت است.
علت نيز روشن است زيرا
بنبست راهبردي تا حدي معلول اشتباهات رهبري اين جريان است و اقرار به چنين
بنبستي به منزله اقرار به آن اشتباهات است و در اين صورت بايد پاسخگو
باشند، در نتيجه چندان انتظار نميرود كه آنان به راحتي تن به چنين
نتيجهاي دهند. ولي براي اثبات بنبست راهبردي آنان ميتوان شواهد و قراين
زيادي را ارايه كرد. در اين يادداشت به يكي از اين نمونهها اشاره خواهد شد
و نقد آن نيز نشان ميدهد كه نه تنها اين جناح در بنبست راهبردي است بلكه
كوشش آنها براي بيرون آمدن از اين وضع به گونهاي است كه گويي در حال
افتادن در وضع بدتري هستند.
اخيرا برخي از
كنشگران اصولگرا، نسبت به دوگانه اصولگرا ـ اصلاحطلب معترض شده و خواهان
طرح دوگانه جديدي به نام انقلابي و غيرانقلابي شدهاند. نفس اينكه چنين
دوگانه جديدي را طرح كردهاند و آن را در نوشتههاي خود به كار ميبرند،
نشان ميدهد كه راهبرد اصولگرايي را جامع و مانع وضع موجود ندانسته و آن را
كارآمد نميدانند. اكنون وظيفه آنها است كه بايد توضيح دهند كه چرا اين
راهبرد در گذشته درست بوده و اكنون جواب نميدهد؟ چه اتفاقاتي رخ داده كه
به چنين مرحلهاي رسيدهاند؟ آيا شرايط تغيير كردهاند يا آن راهبرد از
اساس نادرست بوده است؟
به علاوه ويژگيهاي راهبرد پيشين چه بود
و ويژگيهاي راهبرد فعلي چيست؟ از همه مهمتر اينكه براساس اين راهبرد چه
كساني از مجموعه اصولگرايان از مجموعه انقلابيها حذف ميشوند؟ آيا
انقلابيهاي مورد نظر تعدادشان از اصولگرايان بيشتر است يا كمتر؟ آن طور كه
به نظر ميرسد، انقلابيهاي مورد نظر فقط جزيي از اصولگرايان هستند، و هيچ
اصلاحطلبي را شامل نميشود. در اين صورت تعداد انقلابيهاي مورد نظر آنان
به نسبت اندك و معدود خواهد بود. آيا اين بدان معنا نيست كه ملتي كه
اكثريت قاطع آنان در انقلاب حضور داشتند، امروز پس از گذشت ٣٨ سال از آن
انقلاب، آن اكثريت تبديل به اقليت ضعيفي شده است؟ آيا پذيرش چنين ايدهاي
در اساس ضدانقلاب تلقي نميشود؟
مهمتر
از همه اينكه دوگانه اصلاحطلبي ـ اصولگرايي متضمن جنگ و ستيز و حذف نبود و
در چارچوب اين دوگانه ميتوان همكاري و تفاهم داشت. ولي دوگانه انقلابي و
غيرانقلابي، هيچ راه تفاهمي باقي نميگذارد و وجود نوعي ستيز را ميان دو
طرف تداعي ميكند. اين راهبرد يادآور سياست تقسيم بر دو است كه گويي هر چند
گاهي قطار انقلاب كشش لازم را ندارد و بايد عدهاي را از آن پياده كرد تا
بتواند طي مسير كند.
نكته ديگر اينكه
طرفداران اين پديده پذيرفتهاند كه بخش مهمي از اصولگرايان انقلابي
نبودهاند. آنان نه جامع انقلابيون بودهاند و نه مانع آنان. پس در گذشته
در برگيرنده كدام نيروها بودهاند كه اكنون نيستند؟ به علاوه تمايز انقلابي
و غيرانقلابي بودن مربوط به سالهاي اول انقلاب است، نه آنكه ٤ دهه بعد از
انقلاب دوباره به سوي اين تمايز برويم؟
مشكل
اصولگرايان اين است كه آگاهانه يا ناآگاهانه تمامي تخممرغهاي خود را در
سبد احمدينژاد گذاشتند، و اين تخممرغها در دوره هشت ساله او يكي پس از
ديگري شكست و از ميان رفت. اكنون فرصت دوبارهاي براي بازسازي اين جناح به
دست آمده است.
اين بازسازي كماكان بايد
حول مفهوم اصولگرايي يا مدافع وجه سنتي جامعه، فرهنگ و سياست باشد. جامعه
ايران در شرايط تحولي حادي قرار دارد. در چنين شرايطي نيازمند حداقلي از
گرايشهاي محافظهكارانه براي ارتباط با گذشته خويش است. بخشي از اين نقش
را اصولگرايان ميتوانند عهدهدار شوند.
اصولگرايي
در سالهاي گذشته قرباني زيادخواهي و قدرتطلبي كساني شد كه براي پيمودن
پلههاي قدرت، اتحاد با اين جناح را به نفع خويش ديدند، و هنگامي هم كه از
اين پلهها بالا رفتند، ساز خود را زدند. ضربهاي كه اصولگرايي خورد فقط
متوجه اين جريان نبود بلكه به كل كشور ضربه خورد. اكنون نيز منافع بازسازي
آن فراتر از اين جناح و نصيب كل جامعه خواهد شد.