بیا قدر شهیدان را بدانیم
آن روز شهرحال و هوای دیگری داشت، مرتضی میآمد، نه با پای خودش بلکه بردستان مردمی که نیک میدانستند شهدا با متاع جان برای دفاع ازشرافت وعزت ودینشان به جنگ با دشمن بی رحم وخون ریز کمرهمت بسته بودند ودر وسط معرکه تا آخرین نفس ماندندومقاومت کردند.
مرتضی سجاده نشین طی کرده هفت شهر عشق بود که با تمام وجود خدا را طلب کرده بود، یافته و شناخته و دوست داشته بود. عاشقش شده بود وخدانیز عاشق او و سرانجام قتیل عشق گردید، زیرا وعده حق بود که هرکه را من عاشق اوشوم کشته خواهد شد وخونبهای او خود من خواهم بود.
آری مرتضای شهید هوهوزنان دف خون زده بود و در بر شمشیر بلا به سماع درآمده ورقص کنان حنجر به خنجر خصم سپرده بود.
فرماندهی بود بی ادعا و رزمندهای بیهای وهو تا آنجا که خیلیها اورا نمیشناختند، اما بخاطر خلوص نیتش خداوند مهراورا به دلها انداخته بود آن روز همه آمده بودند خیابانهای منتهی به بیمارستان فخریه مملو از جمعیت بود بروبچههای رزمنده تیپ امام حسن (ع) از جبهه آمده بودند تا در مراسم تشییع فرمانده عزیزشان سردار "مرتضی روحیان" شرکت کنند درصفوفی منظم تاچشمشان به تابوت پیچیده در پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی برادرشان افتاد درمیان اوج گرفتن صدای جمعیت که یا حسین میگفتند شروع کردن به نوحه خوانی
مرتضی شیر جبههها
شیر دلیر جبههها
وخیل بی شمار مردم با آنان همنوا شدند.
روز قبل از تشییع من به همراه برادر کوچک ترش رضا که خود از رزمندگان قرارگاه نجف درغرب کشور بود مامور شدیم که مادر مومنه اش را که بعداز فوت پدر مرتضی که درکودکی او وبرادرانش اتفاق افتاده بود و با صبرو شکیبایی، با زحمت و رزق حلال بزرگشان کرده بود مطلع کنیم تا بیاید وبا پیکر مطهر عزیزش وداع کند، قبل از اینکه ما حرفی بزنیم تا دید من ومن میکنیم گفت خودتون رو زحمت ندین مرتضای من قبل از نماز صبح به خوابم اومد وگفت مادر من شهید شدم وفردا جنازه ام رو تشییع میکنن بذارید من چادرم رو سرکنم وهمراه تون بیام و هی زیرلب نجوا میکرد عزیزمجتهدم مرتضی، عزیز متدینم مرتضی، عزیز باخدایم مرتضی مانده بودیم چگونه این حس وحال رو تفسیر کنیم مات ومبهوت به جای اینکه ما ایشان رادلداری بدیم ایشان مارو دلداری میداد وهی میگفت پسرم به آرزوش رسید.
روزتشییع چونان ام البنین جلوی جمعیت زنان با صلابت گام برمی داشت میخواند اینگل پر پر از کجا آمده، ازسفر کرببلا آمده
به هنگام خاکسپاری شهید در گلزار شهدای ملایر نیروهای بسیجی تیپ امام حسن (ع) همسرایی میکردند.
روحیان روحی فداکای روانت تابناک
مرتضی حیف ازگل رویت که شد پنهان بخاک
این دم با سینه واحد خوزستانی عجیب غوغایی بپا کرده بود.
یکی از دلاورمردان همرزم شهید روحیان چند دقیقه سخنرانی کرد که بخشهایی از آن را که یاداشت کردم وهنوزهم نگه داشته ام این بود که مردم قهرمان ملایر امروز مردی را دراین گلزار به خاک میسپاریم که به اوج قله عرفان الهی رسیده بود مردی که بارها خواب را از چشم دشمن گرفته بود شهیدی با شناخت کامل از راهی که در پیش گرفته بودای مردم ملایر فرزندان شما در جبهههای جنگ بارهاحماسه آفریدند گردان مسلم همه بچههای این شهرهستند ویکی ازاین بچههای گل ملایر که فرمانده اطلاعات عملیات و مسئول محور تیپ امام حسن (ع) بود همین مرتضی روحیان است وبخش پایانی صحبتش خیلی مردم را منقلب کرد اوگفتای مردم به آنهایی که گاهی میگویند چرا جوانان ما به جبهه میروند وکشته میشوند بگویید هنوز در اطراف شهر سوسنگرد تابلویی روی زمین زده شده که روی آن نوشته شدهای برادرم که ازاین مکان میگذری بدان که اینجا گورستان چند تن از خواهران سرزمین توست که اوایل جنگ باهجوم سربازان بعثی مورد تجاوز قرار گرفتند وزنده بگور شدند، این شد که دلاورمردان این سرزمین به خروش آمده وبه جبههها رفتند ومردانه جلوی یورش دشمن را گرفتند بدنهای آنان پاره پاره شد تادین بماند، ناموس بماند، شرف بماند.
ازآنروز ۳۴ سال میگذرد بسیاری از پدران ومادران مثل مادر شهید روحیان به فرزندانشان پیوستند چه جانبازانی که از عوارض شیمیایی
جان سپردند وآنها هم که مانده اند هروز باید از کسانی که حتی یک شب برای حراست ازاین مرزوبوم بی خوابی نکشیده اند زخم زبان بشنوند وبی مهری ببینند آیا ما قدر دلیرمردانی که زن جوان و کودک تازه تولد یافته شان رابخاطر دفاع از کشورشان بخدا سپردندو رفتند وبا بی دست وسر برگشتن میدانیم؟ مطبوعات بوسنی درگزارشی نقل کرده بودند مردم سارایوو هرسال درکنار یادمانی که برای شهید رسول حیدری که دردش دفاع از مردمی بود که به جرم مسلمانی توسط صربها تکه تکه میشدند وشکم زنانشان را وحشیان صرب پاره میکردندبه آن دیار رفته بود، چون اسلام را محدود در مرزهای جغرافیایی ایران نمیدانست بعداز ماهها مبارزه شهید شده بود دورهم جمع میشوند وبیاد آن اسطوره مقاومت سرود میخوانند
ما در شهرمان آیا دین خودرابه شهدایمان ادا کرده ایم همیشه این دغدغه را داشتم که چرا نام شهدای شاخص وفرماندهان کهن شهرملایر برمراکز ورزشی وفرهنگی نهاده نمیشود آیا اینان پهلوانان واقعی و مبلغین راستین فرهنگ ازخود گذشتگی ووفاداری نیستند چندسال پیش مجموعه ورزشی را دیدم که نام سردار شهید حسن تاجوک را برآن نهاده اند که جای بسی تقدیر دارد جوانمردی که دهها بار بدنش هم زخم از جنگ خورد هم دلش زخم از بی مروتان دوست نما در وصیتنامه اش نوشته بود گاهی که برای جمع آوری نیرو از جبهه به شهر میآمدم ودوسه روزی میماندم بخدا سوگنددرخیابان حتی یکبار فرزند خردسالم را بغل نکردم که خدایی ناکرده بچه شهیدی این منظره را نبیند وبیاد پدر آه نکشد
به تازگی هم مطلع شدم نام "سردار شهید مرتضی روحیان" هم بر استادیومی تازه تاسیس نهاده شده که خداوند به بانیان این اقدام خیر بدهد.
احترام به شهدا احترام به فرد نیست احترام به فرهنگ مقاومت دربرابر متجاوزینی است که اگر فرصت پیدا میکردند نه اثری از تاک میماند ونه تاک نشان عزیزان هیچ کس نمیتواند تضمین کند که دیگر حملهای به این خاک مقدس صورت نگیرد که دراین صورت بازباید به کوچه ایثار رفت و در خانه دلیران شهررا زد چقدر زیبا گفت شهید بزرگوار دکتر مصطفی چمران که" آنگاه که شیپور جنگ نواخته میشودمی شود مردرا از نامرد تشخیص داد" امیدوارم به زودی نام شهید رسول حیدری نیز برمکانی در خور وشایسته این شهید بین المللی نهاده شود؛ و کلام آخر اگر میخواهیم به عظمت کار شهدایمان پی ببریم نگاهی به حوادث کشورهای همجوارخود بیندازیم وببینم داعشیان پست وبی منطق چه برسر نوامیس شهرهای تصرف شده در عراق وسوریه آوردند چگونه دسته دسته دختران شیعه ودختران ایزدی را در بازار به حراج گذاشتندبیایید حساب شهدا را با اختلاسگران و دزدان بیت المال، آقازادههای انگل مآب و رانت خواران و خائنین به اینمملکت که برای حفظ آن هزاران هزار شهید جان باخته اند راجداکنیم درآننقطع حساس که ۱۴ لشگر تا بن دندانمسلح به سرزمینما حمله کردند این مردانگی شهدا وجانبازان وآزادگان بود دینشان را ادا کردند.
بسی گفتیموگفتیم از شهیدان
شهیدان را شهیدان میشناسند
حسن عباسی ملایر