حال و هواي روزهاي قبل از كودتا چگونه بود؟ از چه روزي اين احساس به شما دست داد كه فضا در حال عوض شدن است؟
ما اصلا چنين تصوري نداشتيم. چون وضعيت دكتر مصدق به گونهاي مستحكم بود كه حتي زماني هم كه آيتالله كاشاني عليه دكتر مصدق مطلبي نوشت و خواستار تعطيل شدن بازار شد، مردم توجهي نكردند. اين نامه پيش از مرداد ١٣٣٢ چاپ شده بود. تا آخرين لحظه كه مصدق به آن سرنوشت دچار شد، ما ضعفي در كار خود نميديديم. اين اتفاق كه افتاد سبب حيرت و سرگشتگي ما شد. هر كسي كار خود را انجام ميداد و در مردم هم چيزي مشهود نبود. اگر سرخورده بودند يا مشكل خاص ديگري داشتند، حتما علايمي را نشان ميدادند. چون مردم ما به گونهاي هستند كه هر حسي داشته باشند آن را سريع بروز ميدهند. اما در اين موضوع به ويژه چيزي نگرانكننده در ميان آنها به نظر نميآمد و شواهد نشان ميداد كه از عملكرد مصدق هم رضايت دارند.
رابطهاش با شاه از ٣٠ تير ١٣٣١ تا زمان كودتاي ١٣٣٢ چگونه بود؟
رابطه خوبي نبود.
نمود بيروني هم داشت؟
در روز ٢٥ مرداد كه شاه حكم عزل مصدق را داد آيا اين حكم به اطلاع عموم رسيد؟ شما از چه طريق متوجه شديد؟
شاه كودتا را انجام داده بود و ساعت يك شب سرهنگ نصيري فرمان عزل ايشان را به در خانهاش ميبرد. نصيري با عده زيادي ميآيند و سرتيپ ممتاز محاصرهشان ميكند و ميگويند كه از طرف شاه ماموريت دارند. نصيري گفته بود از طرف شاه نامهاي براي مصدق دارد و از اطرافيان ميخواهد كه بروند. اما تعدادي از اطرافيان به سراغ دكتر فاطمي ميروند و مهندس حقشناس و زيركزاده هم. دكتر مصدق از نحوه ابلاغ عزل و نصب متعجب ميشود. چون سابقه نداشته است اين گونه شبانه چنين اتفاقي بيفتد و اصول و ترتيبات عزل ناديده گرفته شود. در هر صورت اين كار بايد از طريق رييس دفتر مخصوص صورت ميگرفت. مصدق مشكوك ميشود و ميگويد كه اين نوع عزل مشكوك است و بلافاصله دستور بازداشت سرهنگ نصيري را صادر ميكند. شاه متوجه ميشود كه كودتا انجام نشده و به هدف خود نرسيده است. آن موقع شاه در شمال كشور حضور داشت و از همانجا به طرف عراق ميرود. مظفر علم سفير ايران در عراق بود. علم به استقبال شاه نميرود. البته وي هيچ نسبتي با اسدالله علم نداشت. مظفر علم تصور ميكرد شاه از كشور فرار كرده و ديگر خلع يد شده، به همين دليل از او استقبال نميكند. شاه ناراحت ميشود و از آنجا به اتفاق همسر خود به رم ميرود. شاه در سفر به ايتاليا پول كافي به همراه نداشت.
«اريه» كه فرد متمولي بود با اطلاع از اينكه در تهران كودتا و شاه هم فراري شده به او ميگويد هرگونه كمكي نياز داشتند در اختيار آنها قرار ميدهد. چيزي كه مشخص بود اين نكته است كه شاه با سراسيمگي از كشور خارج شده بود و فرصتي براي برداشتن پول به دست نياورده بود. در تهران مردم و مليون و تودهايها به مناسبت رفتن شاه و ناموفق بودن كودتا اجتماع ميكنند و عليه وي شعار ميدهند. تودهايها ميگويند سلطنت را قبول ندارند و خواهان برپايي جمهوري ميشوند. حتي ميخواستند مجسمههاي شاه را پايين بكشند كه دكتر مصدق به حزب ايران دستور ميدهد قبل از تودهايها، شما اين كار را انجام دهيد. مصدق نميخواست اين كار به نام تودهايها تمام شود. حزب ايرانيان مجسمه شاه را پايين آوردند اما سر و صداها از طرف تودهايها اينقدر زياد بوده كه مصدق عصباني ميشود و از اتفاقاتي كه ممكن بود در صورت ادامهدار شدن اين اعتراضها گريبانگير كشور شود، نگران بود. مصدق به پليس دستور ميدهد كه از روز بعد كسي حق ندارد در خيابانها تجمع كند تا خيابانها خلوت شود. همين خلوتي خيابانها موجب غافلگيري دولت مصدق ميشود و كساني كه منتظر فرصتي بودند از اين خلوتي نهايت استفاده را بردند.
منظور شما اين است كه حكومت نظامي دكتر مصدق، بيشتر به خاطر تودهايها بود و تصور نميكرد كودتاچيان دوباره دست به اقدامي كودتايي عليه او بزنند؟
بله. در آن زمان اينقدر تودهايها سروصدا و شلوغكاري راه مياندازند كه مصدق دستور ميدهد در آن مقطع در ابتدا جلوي اين افراد گرفته شود و براي سروسامان دادن به آزادي عملي كه از قبل فرار شاه به دست آمده بود، به پليس دستور داده بود هيچ تودهاي نبايد در خيابانها حضور يابد و هر كس آمد بايد دستگير شود. اينها هم نميآمدند. همان زمان هم شايعه شده بود كه سفير شوروي در ايران سنكوپ كرده و بنابراين نميتوانست از كسي بخواهد در خيابانها حضور يابد. البته اين شايعه بود و تودهايها هم با همين بهانه به منازل خود ميروند.
يعني اينقدر حمايت شوروي از حزب توده در ايران علني بود؟
بله. كاملا علني بود و تمام كارها به صلاحديد سفير شوروي در ايران صورت ميگرفت.
در آن موقع زمان زيادي از مرگ استالين هم نميگذشت.
بله استالين هم تازه مرده بود. البته تودهايها مراسم ترحيم مفصلي هم در دوشانتپه براي استالين در نظر گرفتند. من معتقدم دكتر مصدق با اين اقدام مخالف بودند چون استالين ايراني نبود و در شوروي مرده بود و ضرورتي نداشت در ايران توسط حزب توده برايش مراسم تدارك ديده شود اما چون دموكرات بود و در نظر داشت دموكراسي را در كشور نهادينه كند، به تودهايها اجازه اين كار را داد. به نظر من اين كار اشتباه بود زيرا ما بايد تمايل امريكا را نسبت به دكتر مصدق حفظ يا برانگيخته ميكرديم.
نبايد كاري ميكرديم كه آنها رنجيدهخاطر شوند. دكتر مصدق هم بايد با هدف برانگيختن توجه امريكاييها نسبت به كمكهايي كه وعده داده بودند به ايران كنند، در مواجهه با تودهايها و قدرت گرفتنشان و خطر ناشي از آنها مبالغه ميكرد. مصدق ميخواست توجه امريكاييها بيشتر به ايران معطوف شود. البته فرسنگها فاصله ميان به دست گرفتن قدرت توسط تودهايها و آنچه دكتر مصدق ميگفت بود. شايد اگر دولت مصدق منفور بود، امكان اين كار وجود داشت و تودهايها ميتوانستند او را از قدرت به زير بكشند اما دولت مصدق بسيار محبوبتر و قدرتمندتر از اين حرفها بود.
مصدق از حزب توده به عنوان يك كارت براي امتياز گرفتن از امريكا استفاده ميكرد؟
بله. همينطور بود. اما مساله اين است كه كشور در شرايط عادي نبود. نفت كشور به فروش نميرفت و انگليسيها تحريم كرده بودند. حتي يكبار هم در حالي كه سوار بر يكي از كشتيها براي سروسامان دادن به اين مساله اقدام كرده بودند، كشتي توقيف شد و مورد توهين و ناسزا قرار گرفت. مصدق در آن زمان قدرت زيادي داشت. اهميت مصدق هم همين بود كه توانسته بود يك امپراتوري قدرتمند جهاني را محزون و منكوب كند و زماني كه حكومت او سرنگون شد، گفتند كه نفس راحتي كشيديم و از دست اين پيرمرد خلاص شديم. وزير خارجه وقت بريتانيا آن زمان در كشتي مسافرتي خود بود و چنين حرفهايي زد. حتي در جاهاي ديگر هم گفته بود كه از اين به بعد نفس راحتي ميكشيم.
با اين توصيفات، بخشي از تقصير كودتا هم گردن خود مصدق بود كه در ٢٦ و ٢٧ مرداد، خيابانها را خلوت كرد.
همين وضعيت حاكم بود. خيابانها خلوت بود و از مردم هم خواسته بود از خانههايشان بيرون نيايند. بههرحال سياست همين است و وقتي سياستمداران با يك وضعيت خاص مواجه ميشوند، ممكن است نتوانند تمام جوانب مساله را تحت كنترل داشته باشند. البته استدلال دكتر مصدق درست بود كه اگر تودهايها هر روز بخواهند به خيابانها بريزند و شعار دهند ممكن است مردم اغتشاشزده شوند. اما اينكه كاملا خلوت باشد امكان سوءاستفاده گروهها و جريانات فرصتطلب را افزايش ميداد.
همين اتفاق هم افتاد و اوباش و بيسروپاها توسط عدهاي معلومالحال و بيلياقت كه از امريكا پول گرفته بودند، با وعدههاي مختلف تحريك شدند و با حمايتهاي اين كشور و زاهدي كه در آن موقع در زيرزميني پنهان شده بود (وضعيتي كه زاهدي در آن بود دقيقا مثل وضعيت صدام هنگام دستگيري بود)، در ابتدا راديو را اشغال كردند و در راديو مصدق و يارانش را مورد فحش و ناسزا قرار دادند و حتي اعلام كردند دكتر فاطمي كشته شده است.
پسر يكي از شخصيتها هم از جمله كساني بود كه در راديو قيام ملي مردم را تبريك گفت. اين در شرايطي بود كه هنوز قيامي صورت نگرفته بود و مردم هنوز از قسمتهاي پايين شهر خودشان را به آنجا نرسانده بودند و زاهدي هم به طور كامل از محل اختفاي خود بيرون نيامده بود. گروهي هم كه افسران ملي بودند، از وضعيت باخبر شدند اما زماني كه براي كنترل اوضاع وارد معركه شدند، شورشيان كار خود را انجام داده بودند و فرصتي براي سروسامان دادن به اوضاع در خيابانها باقي نمانده بود. ساعت در اين زمان دو، سه بعدازظهر بود.
در آن روزها، شاه همچنان در رم اقامت داشت؟
بله. شاه در رم بود و هرگز هم تصور نميكرد روزي دوباره بتواند به ايران برگردد. كمك مالي امريكاييان به كودتاچيان باعث اين كار شد.
افسران در آن روز تانك و ديگر ادوات نظامي را برداشتند و جلوي خانه دكتر مصدق جمع شدند و به خانه دكتر مصدق حمله كردند و گلولهها هم به در و ديوار خانه دكتر مصدق برخورد ميكرد. دكتر مصدق هم با وزرايش در محل خانه خود جلسه داشت و از اتفاقي كه در انتظارشان بود، خبر نداشتند. گلولهها به اتاقي كه مصدق و يارانش در آن بودند اصابت ميكرد. وضعيت به گونهاي بود كه يكي از وزراي كابينه پيشنهاد داد كه خودكشي دستهجمعي كنند. دكتر مصدق از وزرايش خواست كه از خانه بيرون بروند تا آسيبي به آنها نرسد. ميگفت خودش در خانه بماند و خونش ريخته شود تا نهضت ايران بارور شود. به اصرار توانگر و عدهاي از طرفداران و كساني كه در خانه دكتر مصدق كار ميكردند، از اتاق كه تبديل به ويرانهاي شده بود، بيرون آمدند. افراد كابينه را تك تك از طريق نردباني به خانه مجاور كه از طرفداران دكتر مصدق بود، منتقل كردند و حتي پاي مهندس زيركزاده هم در اين رفت و آمد از نردبان شكست. اينها دو شبانهروز در خانههاي مجاور ماندند و در نهايت تصميم گرفتند كه خود را به كسي كه نخستوزير كودتا شده است معرفي كنند.
زماني كه در باشگاه افسران زاهدي را ميبينند، زاهدي رو به مصدق سلام غرايي ميكند و از او ميخواهد كه منتظر بماند تا تكليفش روشن شود. بدينترتيب زاهدي بر مسند دكتر مصدق مينشيند و شاه هم چند روز بعد به كشور برميگردد. شاه دستور ميدهد مصدق را زنداني و محاكمه كنند.
بعد از مدتها زنداني كشيدن، در نهايت به احمدآباد تبعيد ميشود و ١٥-١٤ سال در آنجا ميماند و در آنجا كشاورزي ميكند تا سال ١٣٤٥ كه از دنيا ميرود.
دادگاههاي دكتر مصدق علني بود يا غيرعلني؟ چه جرايمي به وي نسبت ميدادند؟
تعدادي از دادگاهها علني بود و اتهام اصلياش هم اقدام عليه مقام سلطنت بود. اين در حالي بود كه مقام سلطنت عليه نخستوزير اقدام كرده بود. مصدق هم در دادگاههاي نظامي محاكمه و تبعيد شد.
مشكل اشرف پهلوي با مصدق چه بود؟
اشرف دشمن خوني مصدق بود. بيشتر قدرت شاه در اختيار اشرف بود. اشرف بود كه وزرا و نخستوزير را انتخاب ميكرد و در مورد آنها نظر ميداد. وي در امور مملكت كاملا دخالت ميكرد و مصدق هم نميپذيرفت كه زني مثل اشرف كه معلومالحال است در امور مملكت دخالت كند. از همان اوايلي كه آمد به شاه گفت كه اشرف را به خارج از كشور بفرستد.
خيلي از برنامههاي كودتا در همان انگليس كه اشرف در آنجا حضور داشت برنامهريزي شد.
اشرف از خارج تمام توطئهها را مديريت ميكرد. با رييس كل ژاندارمري كه در آن موقع شوارتزكو بود و بسياري ديگر صحبت كرده بود. اشرف زمينههاي اوليه كودتا را در خارج از كشور چيده بود. با موفق شدن كودتا و بركناري دكتر مصدق هم به كشور بازگشت. اشرف زن بسيار فحاش و بددهني بود. حرفهاي ركيكي كه وي بيان ميكرد حتي يك مرد بددهن هم كمتر آنها را در گفتار خود به كار ميبرد.
شعبان جعفري چه نقشي داشت در روز كودتا؟
شعبان جعفري گويا در روز كودتا زنداني بود. يك روايت هم وجود دارد كه وي زنداني نبوده و زماني كه جماعت اوباش به خيابانها ميريزند، به آنها ميپيوندد. به هر حال آزاد نبوده و فقط در ادامه حركت شورشيان به هر ترتيبي وارد معركه ميشود.
رمضان يخي و بقيه لمپنها هم تحت سازماندهي شعبانجعفري بودند؟
بعضي از اين افراد تحت سيطره و دستور شعبانجعفري بودند و كساني مانند طيب و رمضان يخي هر كدام مستقل بودند و براي خودشان دار و دستهاي داشتند.
دكتر مصدق زماني كه در تبعيد بود، امكان ملاقات با دوستان و اطرافيان خود را داشتند؟ شما توانستيد به ديدن ايشان برويد؟
كمي از فضاي بعد از كودتا برايمان بگوييد. نزديكان دكتر مصدق مثل كريمپور و دكتر فاطمي را دستگير كردند؟
اميرمختار كريمپور شيرازي را سوزاندند. فاطمي را هم با حالت تب روي برانكار گذاشتند و در حالتي كه تب شديدي داشت، او را اعدام كردند. بديهاي زيادي در حق اينها انجام دادند.
كريمپور شيرازي را به دستور اشرف پهلوي كشتند. اشرف چه عنادي با او داشت؟
كريمپور در روزنامهاش با ادبيات تندي مطالبش را مينوشت. كريمپور به هر نوع زباني كه به اشرف يا ديگر درباريان صحبت ميكرد، نبايد در آتش سوزانده ميشد. اينها كارهاي خيلي بدتري را هم انجام دادهاند.
فعاليتهاي حزب توده پس از كودتاي ٢٨ مرداد چه شكلي به خود گرفت؟ شاه حزب توده را هم قلع و قمع كرد؟
بعد از كودتا، تعدادي از اعضاي حزب توده را دستگير و زنداني كردند. بسياري از افسران تودهاي را هم كشتند. اين افسران، بيشتر ميرزابنويس بودند كه مسائل مربوط به سازماندهي اعضا و امورات اينچنيني را پيگيري ميكردند. در ميان آنها افسران ميدان جنگ وجود نداشتند. تعداد زيادي از تودهايها را كشتند و هر آنچه ميخواستند انجام دادند.
در روزهاي بعد از كودتا چگونه فضايي بر كشور حاكم بود؟
فقط خفقان بود. هيچكس نميتوانست حرفي بزند. شاه مشي ديكتاتوري در پيش گرفته بود. چيزي كه از اول در فكر آن بود اين بود كه پهلوي دوم شود. يكسري كارها و فعاليتهايي انجام داد تا در نهايت همان روش را در پيش گرفت.
اسم بردن از مصدق و جبهه ملي هم ممنوع بود؟
بله ممنوع بود. كسي در زمان او نميتوانست درباره دكتر مصدق صحبت كند. اما ما به عنوان اعضاي جبهه ملي از مصدق حرف ميزديم. شخص شاه هم ميدانست كه ما مخالف او هستيم. كساني كه مخالف بودند و انتقاداتي مطرح ميكردند از نخبگان مردم اين كشور بودند. دكتر آذر، صديقي، امير علوي، دكتر كاظمي، سنجابي و... از جمله انسانهاي طراز اول كشور بودند. اينها با شاه مخالف بودند و از اين مخالفت هم بسيار ناراحت بودند. چندين بار اسدالله علم را فرستاد تا دليل مخالفت ما را جويا شود. ما با شخص او مشكل نداشتيم. با دخالتش در اداره امور اجرايي كشور مخالف بوديم. ميگفتيم به عنوان شاه مشروطه حق دخالت در اداره مملكت را ندارد بلكه به شاهي خودش برسد كه در اين صورت قدر و منزلتش هم بيشتر حفظ ميشد. در اين صورت از وزرا هم سلب مسووليت ميشد. شرايطي پيش آمده بود كه وزرا هم بايد منويات اعليحضرت را در نظر ميگرفتند و باعث ميشد كه اوضاع كشور هم نابسامان ميشد. درد ما اين بود. ميگفتيم شما شاه بمانيد تا با شما همكاري كنيم و از دل و جان براي كشور مايه بگذاريم. شاه هم در پاسخ ميگفت: شما مردم پاريس يا ژنو را به اينجا بياوريد تا من هم شاه مشروطه شوم. شاه قائل به اين بود كه مردم هنوز قابليت داشتن پادشاه مشروطه را ندارند. در عين حال به مردم هم توهين ميكرد.
مضمون نامههايي كه دكتر مصدق برايتان ميفرستاد، چه بود؟
درست مثل نامههايي بود كه فردي براي اقوام خود نامه مينويسد. در يكي از اين نامهها، دكتر مصدق از مرگ همسرش اظهار دلتنگي كرده بود.
اجازه نامه نوشتن داشت؟