آقا، خانم تو را بخدا خودم مریض بچم مریض پول ندارم ؛ این صدای زنی درمانده با چهره ای ژولیده است که با التماس های خود از مردم می خواهد از او جوراب بخرند.
کد خبر: ۶۷۶۸۰
تاریخ انتشار: ۰۶ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۱:۰۲ 28 July 2015
به گزارش تابناک یزد، هر روز صبح که هنگام ورود به اداره در کوچه منتهی به محل کار صدای زنی درمانده، گوشهایم را نوازش می دهد که رهگذران را قسم می دهد تا از او جوراب بخرند.

تقریبا هر روز صبح این صداها و نواهای ملتمسانه، گوش های منی را که یک خبرنگارم و شغلم ایجاب می کند تا در مورد همه چیزهایی که می شونم و میبینم کنجکاو باشم به خود جلب می کند.

راستی مگر جوراب فروشی یا لیف فروشی و بسیاری دیگر از لوازم کم قیمت، چقدر درآمد دارد که زنی تنها و جوان با بچه ای سه ساله در زیر آفتاب سوزان و کویری به رهگذران التماس کند تا از او جوراب بخرند.

قطعا یک جای کار می لنگد زیر اگر گدایی هم می کرد درآمدش بیشتر از این بود، او حدود چند جین جوراب را در دست گرفته تا بفروشد، همه آنها را هم که از او بخرم یا بخرند چقدر از دردهای او را التیام می بخشد و کدامیک از زخم های او را مرحمی خواهد بود؟.

به راستی او با اندک در آمدی که از فروش این چند جوراب به دست می اورد می خواهد چه کند و کدامیک از ضروریات زندگی خود را با آن جبران کند.

یا جوراب او جوراب نیست، یا کلکی در کارش هست و یا دهها اما و اگرهایی که به ذهنم خطور می کند اما به راستی کجای کار ایراد دارد، باید آنچه را می بینیم باور کنیم؟.

آنچه از ظاهر قضیه بر می آید نباید ریگی به کفش این زنان و صدها زن دیگر که در گوشه و کنار خیابانهای کشور به این کار مشغول هستند باشد زیرا می توانستند به طرق مختلف و از جمله گدایی، درآمد های بیشتر کسب کنند.

پس با این فرضیه که ریگی به کفش این دسته از گدایان آبرومند نیست باید دید کجای کار جامعه می لنگد و چرا اصلا باید در یک جامعه اسلامی، زنی با فرزند خود جوراب بفروشد کاری که در حقیقت اگر نام آن را گدایی آبرومندانه بگذاریم بهتر است تا جوراب فروشی.

بسیاری از این زنان که برای تامین مخارج زندگی خود مجبور به دست فروشی هستند عمدتا زنان متاهل هستند.

حس کنجکاوی ام که ناشی از حس شغل خبرنگاری هست مرا مجاب نمود تا به سمت خانم جوراب فروش بروم و به بهانه خرید جوراب، چند سوال از او بپرسم.

دوسالی هست که او را در سرمای زمستان و گرمای سوزان تابستان در این مکان که اتفاقا محل عبور مردم است می بینم.

به محض دیدن من شروع کرد: تو را بخدا... یه جوراب از من بخر... به پولش احتیاج دارم.

از او نامش را پرسیدم که گفت: مریم، گفتم: مریم خانم اگر همه جوراب ها را از شما بخرم حاضری دیگر جوراب فروشی نکنی، به من نگاهی کرد و افزود: نه من باید این کار را انجام دادم چون مجبورم.....

کودک سه ساله این زن، آرام و قرار نداشت و مدام بالا و پایین می پرید و مشخص بود که چیزی از این واقعیت تلخ، درک نمی کند.

نگاهی به چشمان معصومانه این کودک بی گناه انداختم و از ته دل برایش دعا کردم... دعا کردم تا خدا بهترینها را برایش قسمت کند.... مگر فرق این کودک با کودکان دیگر چیست؟.

چرا باید بدون آنکه درک کند برای چه در زیر نور آفتاب گرم نشسته، مادرش را همراهی کند تا مگر با فروش این چند جوراب، قسمت یکروزه زندگی آنها فراهم شود.

او مجبور است هر روز در این مکان در کار مادرش بنشیند و علاوه بر اینکه ظاهر ژولیده مادرش را تحمل کند نگاهها و التماس های او را هم ببیند و هیچ نفهمد که چه هست، چه می گذرد و چه سرنوشتی در انتظار اوست.

این زن که نگاههای کنجکاوانه و البته دلسوزانه من را دید گفت: همسرم مدتی است تصادف کرده و دیگر قدرت راه نرفتن ندارد، مجبورم برای تامین خود و خانواده ام جوراب فروشی کنم.

او نزدیک به 40 سال سن دارد، از او در مورد در آمدش سوال کردم آهی کشید و ادامه داد: اگر من یک جین جوراب بفروشم 10 تا 12 هزار تومان عایدم می شود و بیشتر سود آن عاید فروشندگان اصلی می شود.

او با نگاهی مظلومانه ادامه می دهد: برخی مواقع همه آن ها فروخته نمی شود، گاهی پیش می آید که کسی از روی ترحم چند جوراب می خرد و برخی هم با حالت تحقیر آمیز نگاهم می کنند و می گذرند.

وی می گفت الهی خدا آنهایی که این جوراب ها را در اختیار ما قرا می دهند نبخشد چون به ما گران می فروشند تا بیشتر سود عایدشان شود.

مریم با لبهای ترک خوره و صورت سوخته می گوید: برخی مواقع از شدت خستگی توان راه رفتن ندارم و همه اش باید التماس کنم تا یک جوراب از من بخرند.

این زن که یک فرزند دیگری هم دارد گفت: من غیر بومی هستم و چون در شهر خودم من را می شناسند نمی توانم این کار انجام دهم به همین دلیل به اینجا امدم.

وی اظهار کرد: زندگی بسیار ساده ای دارم ، حتی یک کتری برای جوشاندن آب جهت چای ندارم و اب را در قابلمه جوش می آورم.

مریم که دیگر اشک هایش هم سرازیر شده بود گفت: آرزو دارم خداوند زندگی آرام و راحتی به من عطا کند.

کارشناس آسیب های اجتماعی در گفت و گو با خبرنگار ایرنا با بیان اینکه حضور زنان به عنوان دست فروش در کوچه و کنار خیابانها به عنوان آسیب و مسئله اجتماعی قابل بررسی است افزود: این قشر بدون داشتن مجوز کسب و کار قانونی اقدام به این کار می کنند.

محمدرضا قائم محمدی اظهار کرد: حضور این زنان در کنار خیابان ها دلیلی برای محکوم کردنشان نیست و تنها باید به این توجه کرد که چرا این زنان به مشاغل بهتری اشتغال ندارند.

وی اضافه کرد: در جامعه ما زنان بسیاری وجود دارند که به دلایل مشکلات اقتصادی مجبور می شوند به مشاغل این چنینی روی بیاورند اما این زنان به دلیل شغلشان گرفتار آسیب های گوناگونی می شوند.

قائم محمدی عدم روابط عاطفی ناصحیح در خانواده ،برخوردار نبودن از یک خانواده خوب و بیکاری را از جمله دلایل حضور زنان در خیابانها بیان کرد و گفت: متاسفانه در جامعه ما به خانه داری بعنوان یک شغل دیده نمی شود.

وی با بیان اینکه در این زمینه باید فرهنگ سازی شود و نگاه جامعه به بحث خانه داری تغییر پیدا کند تصریح کرد: تربیت فرزندان و گرم نگه داشتن کانون گرم خانواده از اصول و اساس بنیاد خانواده است و از یک شغل بیرونی ارزش آن والاتر است پس خانه داری را شغل بدانیم.
منبع: ايرنا
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار