علی اکبرجعفری ندوشن
کد خبر: ۱۵۷۸۹
تاریخ انتشار: ۰۲ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۲ 22 March 2015
چهارم فروردین امسال اولین سالگرد درگذشت استاد بی نظیر تاریخ  این سرزمین دکتر باستانی پاریزی است. او که مورخ نامداری در عرصه تاریخ ایران محسوب می شد،  نقش بی همتایی در تدوین تاریخ و تمدن مناطق کویری و مرکزی ایران همچون کرمان و یزد ایفاء کرده است . یادداشت زیر در گرامی داشت خدمات علمی -فرهنگی  این دانشمند بزرگ به ساکنان کویر  نوشته شده است

 جامع التواریخ کویر

   استاد بزرگ تاريخ و ادب، دکتر محمدابراهيم باستاني پاريزي درآغازین روزهای سال گذشته به تاریخ پیوست. او را از طریق  نوشته هایش که با  طنز وحلاوتی خاص همراه بود می شناختیم و از قلم  پیرانه او که سراسرشهد وشکرمی افشاند وحوادث تلخ تاریخ را با  طبع شوخ و شیرینش خواندنی می ساخت،اندرزها آموختیم و حکمت ها اندوختیم.
 1- به یاد دارم در دوران مدرسه، آموزگاری عبوس، فضای سرد  ومه آلود کلاس تاریخ را با سیاهه گنگ و گیج کتب درسی چنان به حفظ عناوین و نام های پادشاهان وسالهای سلطنتشان در می آمیخت که کمتر دانش آموزی حتی با نام درس تاریخ، سرآشتی داشت. در اوج این رویگردانی وغفلت ازاهمیت تاریخ بویژه با توجه به نقشی که این درس می توانست درشکل گیری هویت وشخصیت دانش آموز داشته باشد، روزی در بازارقدیمی شهر، کتابی  در دست بزازی دیدم که غرق خواندنش بود و متوجه حضور مشتری نمی شد. کنجکاو شدم این چه کتابی است که درمیانه بازارکسب وکار چنین خوانده یافته است. وقتی از او پرسیدم وجواب داد تاریخ است بر تعجم افزوده شد و تا او به مشتریانش مشغول شد کتاب را تورقی کردم؛نام کتاب ذوالقرنین یا کوروش کبیربود نوشته مولانا ابوالکلام آزاد، دانشمند مسلمان هندی، اما با ترجمه دکترابراهیم باستانی پاریزی که در مقام مترجم، مقدمه ای مفصل درحد یک کتاب بر آن نگاشته بود. این اتفاق ساده باعث شد تا با خواندن این کتاب به آثارتاریخی دیگری از باستانی پاریزی هدایت شوم وکم کم هفت کتاب «سبعه ثمانیه» که همگی در نام خود عدد هفت  داشتند مانند خاتون هفت قلعه و آسیای هفت سنگ را خواندم وبه تدریج تاریخ نوشته های شیرین وجذاب اوبسان دالانی خنک ومطبوع ما را درکویرستان سنت خشک آموزشی  از گریزگاه کلاس تاریخ به منزلگاه خوش نشین تاریخ خوانی  رهنمون ساخت . اوبا نثررندانه وطنزانه خود نه فقط تاریخ رمیدگانی چون ما را  به جویابه هویت سازتاریخ کشاند ومشروب ومشعوف تاریخ ساخت بلکه در واقع تاریخ را از گوشه انزوا میدان نقل وبحث خارج کرده و آن را برسرسفره فرهنگی مردمى که حتی اندک سوادی داشتند برد  و به تعبیر دیگر از وقایع و مباحثى که مرده ریگ کف رودخانه گذرایام شمرده می شدند ، با قلم جادویی خود ، لولو ومرجانی ساخته بود که برتارک مجالس ومحافل فرهنگی به درخشش درمی آمدندحتی درمباحثات ومجادلات روزانه مردمان نیز به کار بسته می شد. دکتر باستانی  در جایى نوشته است :" تمام هنر من اینست که تاریخ را از قصرهاى مجلل پادشاهان به خرابه هاى کاهگلى مردم آوردم."
2- جذابیت آثار باستانی به کتابهای تاریخی او هم منحصر نماند وسایر نوشته های فرهنگی واجتماعی وی نیزخواندگان فراوانی یافت چرا که بازهم به مدد استعداد خارق العاده اش بااستخدام وقایع و لطایف تاریخی سایرمقولات فرهنگی رانیزپرکشش ومعنی می ساخت وازاین رو بود که در جامعه ای که حتی نخبگان و تحصیل کردگان آن نیز چندان با کتاب خواندن میانه ای ندارند و شمارگان کتابهای منتشره در آن هیچ گاه  از مرز چند هزار نسخه درنمی گذرد.برخی ازآثار باستانی دهها بار تجدید چاپ شده اند.
3- البته عده ای بر او ایراد می گرفتند که درمقام نوشتن خیلی حاشیه می رود و گاهی از اصل موضوع دور می افتد و رشته سخن از دستش   خارج می شود اما این شاخه به آن شاخه پریدن ها وحاشیه بر متن زدن ها و زیرنویس به متن آوردن ها و اصل وفرع کردن ها، برای خودش سبک خاصی  بود که همواره خواننده می توانست مطلب را از اول و وسط وآخر ویا زیرنویس واشارات بخواند بی آنکه چندان احساس ابهامی کند!چون علاوه بر مطالب تاریخی، سرشار بودند از موضوعات ومقولات گوناگون ادبی واجتماعی وغیره این روش نه تنها نوشته های او را از جهات مختلف غنا می بخشید وآن را دیگران متمایز می ساخت بلکه در تاریخ فرهنگ وادب فارسی هم بی سابقه نبود مگر حضرت مولانا درمثنوي شریف کم بدین نمط رفته است؟
 4-  قلم روان و پرمغزباستانی ازاطلاعات واخبار تاریخی گوناگونی  مشحون بود واز حافظه قوی وذهن وقادی حکایت داشت که حتی جزیی ترین حوادث یومیه تاریخی را فرا یاد می آورد ونوشتارش رابه گنجینه ی لبالب نکته وسنجه حکیمانه ی بدل می ساخت.   تاریخ نوشته های او همواره در دامنی از"سیر تاپیاز"متل ومثل فارسی وعربی،شعر وروایت وداستان می غنود واز دلش سراسر حکمت واندرز رندانه برمی خاست. دائما با شاهد مثالهایی گوناگون از تاریخ انذار می داد که درجهان هیچ حادثه ی تازگی ندارد وهر اتفاقی که در روزگار امروز عجاب مردمان برمی انگیزد حدیثی مکرروعبرت آموز است هرچند عبرت انگیزترازآن عبرت ناپذیری بشراست وما اکثر العبر واقل الاعتبار! وی در نوشتن این گنجینه نوشتارها تا همين اواخر دست به قلم بود ودر روزنامه اطلاعات نوشته های خواندنی فراوانی ازاین دست  به قلم می راند. سالها بود که مشتری پر وپاقرص این دست نوشته هایش بودم. باستانی علاوه بر مقالاتی که در نشریات می نوشت کتابهای زیادی هم دارد شاید چیزی بالغ بر 60 اثر داشته باشد که جملگی در این گنجینگی مطالب مشترک اند حتی مقدمه هاي کتاب هايش هم بسيار شيرين وخواندنی اند و اين مقدمه ها در يک کتاب با نام «جامع المقدمات»گردآمده اند .
5-  او علاوه بر اینکه تاریخ نگار یگانه ی بود واز سراپای قلم وقدم وقدحش تاریخ این سرزمین فرو می ریخت . اما بیش ازآن، کویری منشی آزاده بود. کتاب"حماسه کویر" او که به تاریخ زادگاهم کویرستان یزد هم نقبی زده وبرفراز این سرزمین سترون، آسمانی پرستاره رصد کرده بود درهمان عنفوان جوانی بسیارمعنی بخش وتاثیرگذار یافتم. استاد دراین کتاب در قامت حماسه سرای کویرمعتقد بود اینکه در طول سده ها و هزاره های طولانی، با وجودخسست طبیعت بویژه درزمینه مایه حیاتی چون آب، کویرنشینان به زندگانی خود ادامه داده اند و نه تنها زیست بوم خویش را حفظ کرده وتوسعه داده اند بلکه خوب زیسته اند؛ تجارت کرده اند، کشاورزی کرده اند، دانش وحکمت وتجارب فراوان اندوخته اند و رجال و شخصیت های بسیاری تربیت کرده اند که منشاء اثار وآبادانی زیادی در سراسرکشور گشته اند.موضوعی نیست که بتوان به سادگی از آن گذشت.  دکتر باستانی در این کتاب از حدود ٢٠٠٠تن از رجال بزرگ علمی، ادبی، هنری، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران نام می برد که از شهرها و بخصوص روستاهای کویر برخاسته اند. از نظر دکتر باستانی پاریزی این اسلوب زندگی را که کویرزیان از هیچ ،همه چیزفراهم می سازند می توان حماسه کویر نام نهاد.خاطرم مانده است آن گاه که برای نکوداشت استاد دکترقلمسیاه که به قول او نیم کرمانی ونیمه یزدی بود خواستیم تا در جمع دانشجویان یزدی دانشگاههای تهران صحبت کند ساعاتی در وصف مظاهرخلاقیت ومدنیت کویرنشینان همچون قنات، کاریز،بادگیر،سیم گل وگاه گل... ازسرشوق سخن گفت ودرایت وسخت کوشی وهمت کویریان را ستود وثبت وضبط همه آثار و مفاخر فرهنگی کویر را بعنوان  قطعه ای فاخر ازپازل زیست بوم ایرانیان خواستار شد. او که به قول سعدی از روستازادگان دانشمند بود در"حماسه کویر" چنان دروصف دانشی مردان و زنان روستازاده وشرح زندگانی پرجوهر وطرب روستانشینان صاحب حکمت سخن به میان آورده که بسیاری از سموم تفاخر وتظاهرشهری زدگی وقشریت تجددطلبی راکه قصداین بوم وبوستان کرده بود برطرف ساخت.تا  دیگر عده ای به صرافت نیفتند پسوند ولایتشان را از نام خود بردارند لابد از همین رو بود که دراثر صاحب نام دیگری "پاریز" را در کنار"پاریس " نشاند تا بگوید؛ "برای اینکه متوجه شوید که عوامل گستردگی فرهنگ در دنیا چه کسانی و چه نیروهایی هستند- خدمتتان عرض می کنم که مرحوم سید احمد هدایت زاده پاریزی (معلم کلاس سوم و چهارم من)، روزها، ساعتهای تفریح مدرسه می آمد روی یک نیمکت، در برابر آفتاب، زیرهلالی ایوان مدرسه – که پدرم ساخته بود – می نشست و صفحاتی از بینوایان ویکتور هوگو را برای پدرم می خواند – و پدرم- هم چنانکه گویی یک کتاب مذهبی را تفسیر می کند- آنچه در باب فرانسه و رجال کتاب بینوایان می دانست و از این و آن – خصوصا شیخ الملک – شنیده یا خوانده بود – به زبان می آورد- و من نیز که نورسیده بودم در اطراف آن ها می پلکیدم و اغلب گوش می کردم.حقیقت آن است که سی چهل سال قبل که به پاریس رفتم، بسیاری از نامهای شهر پاریس و محلات آن، مثل مونپارناس و فونتن بلو و امثال آن کاملا برایم شناخته شده بود. به خاطر دارم که آن روزها که  شهرک دانشگاهی، ( کوی دانشگاهی پاریس )منزل داشتم( 1349ش/ 1970م ). یک روز متوجه شدم که نامه ای از پاریز از همین هدایت زاده برایم رسیده. او در آن نوشته بود: « نور چشم من، حالا که در پاریس هستی، خواهش دارم یک روز بروی سر قبر ویکتور هوگو، و از جانبِ من سید اولاد پیغمبر ، یک فاتحه بر مزار این آدم بخوانی.»  تکلیف مهمی بود و خودم هم شرمنده بودم که چرا درین مدت من به سراغ قبر مردی که این همه در روحیه من موثر بوده است نرفته بودم. بالاخره پانتئون را پیدا کردم و رفتم و از پشت نرده ها ، فاتحه معلم خود را خواندم. و در همان وقت با خود حساب کردم که نه نیروی ناپلئون، و نه قدرت دوگل، و نه میراژهای دوهزار، هیچکدام آن توانایی را نداشته اند- که مثل این مشت استخوان ویکتور هوگو، از طریق بینوایان، فرهنگ فرانسه را به زوایای روستاهای ممالک دنیا، از جمله ایران، خصوصا کرمان و بالاخص پاریز برسانند."
6-باستانی با چنین دیدگاهی، خود نیز با تحقیق وتالیف بیش از دهها اثر در مورد کرمان-  این شهر - را بیش ازهر حاکم وفاتح وصاحب منصبی در طول تاریخ به جهان شناسانده است.او نشان داد که این اکسیر قلم وجوهرفرهنگ است که می تواند نام یک ده کوچک در کرانه کویر را چنین در سراسر عالم بگرداند وشهره آفاق کند و روستاهایی چون پاریز که دربیش ازیک قرن پیش، از چنین جان مایه فرهنگی برخورداربوده اند که فارغ از هرگونه جهل وتعصب والبته بی هیچ هیاهوی وتنعمی چنین دانشی مردان بزرگ به فرهنگ ایران زمین ارزانی کرده اند البته که درخور چنین آوازه ای هم هستند. روستاهایی که با انتقال سینه به سینه رشحات حکمت ایرانی به فرزندان خود همواره قناعت ،بردباری ،کوشش وخستگی ناپذیری را نیز ره توشه ماندگار تربیت شدگان خود ساخته اند. براین اساس استادباستانی همواره به زادگاهش پاریز وکرمان عشق می ورزید عشقی که مصداق اتم واکمل حب الوطن بود. در جایی نوشته بود من هرچه بنويسم، بالاخره سر از پاريز در مي آورد و بايد يک جوري آن را به کرمان ربط دهم و ربط هم مي داد. این علاقمندی به موطن، برای کرمان هم برکات فراوانی داشت.نه تنها بسیاری را عشق به شهرآباء واجدادی آموخت بلکه تاریخ وفرهنگ کرمان در سایه این توجه تبویب ونشر یافت وکرمان شناسی بعنوان یک بخشی از ایرانشناسی نضج ورشد پیدا کرد.خدایش رحمت کند که سنت های نیکی پا نهاد والگوهای موثری فرا رویمان گذاشت
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار