باز یک بار دیگر ابر سیاه از کران تا به کران بر سرا پرده ایران بزرگ چادر افراشته است
زیرا این چتر هوا بارانیست همه جا می بارد زیر چتر و باران ؟! جای شکفتی اش نیست
روز ، روز عاشورا است
و در این سوگ بزرگ چشمها ابر شده اشکها بارش آن
همه جا می بارد از ده و از دهکده و آبادی تا دل جنگل و پیرامونش یا به پا دامن هر کوه بلند
از سهند و سبلان و تفتان تا دماوند سپید و الوند هر کجا خانه و انسانی هست سوگوارند همه اشکبارند همه
روز عاشورا آغاز شد
طبل ها از سر صبح به فراخوانی خلق هم نوا با شیون شیپور عزا به صدا آمده اند
خلق ها در پاسخ جامه را کرده سیاه و همانند هزاران چشم چشمه های جوشان و روان راهپویان شده و راهی راه به هم آمیخته تا رود شوند رودهایی سرکش و سیه خام و خروشان چون نیل
دسته ها سینه و زنجیر زنان می آیند
مردمان از زن و مرد در دو سو صف زده اند هم صدا مویه کنان سوگوارند همه اشکبارند همه
هم در این روز به سرتاسر ایران بزرگ از دل شهر و ده و آبادی
یا حسیــــن است که از هر گذری می آید یا حسیـــن است که از هر دهنی می بارد
سرزمین ایران کوهیست کهن آتش افشان شده این کوه بزرگ دمبدم می غرّد سخت می لرزد و می جوشد و می سوزاند
می شکافد دل و از سینه برون می ریزد آتش عشق فروزان حسیـــن
مرغ حق دیشب تا به پگاه دمبدم حق حق می گفت من امروز به روز سخن از حق گفتم
باشد این گفته پذیرفته به درگاه حسیـــن
انتهای پیام/*