کد خبر: ۷۱۶۰۳۷
تاریخ انتشار: ۲۸ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۶:۲۹ 17 February 2019

زهرا ساروخانی | بی قانون

حالا كاري نداريم چه‌جوري، ‌ولي دوشيزه محترمه مكرمه، سركار خانم آليس به كمك جناب آقاي خرگوش و با رعايت كليه اصول، وارد سرزمين عجيبا غریبا شد. همون اول آقاي خرگوش گفت كه واسه دست گرمي و براي اينكه فضا دستت بياد، مي‌برمت به سرزمين پارس و جشنواره فيلم. يه مراسم خيلي شيك و ساده و گاهي اسپرت و مجلسي. كه البته زحمت بخش اسپرتش بيشتر با نويد محمدزاده است و بخش مجلسي رو هم اشكان خطيبي مديريت ميكنه. كلا هم خيلي مراسم گرم و نرم و مهربانانه‌ايه. آليس چشماشو باز كرد و ديد وسط يه سالن خيلي بزرگ نشسته. هنوز مراسم شروع نشده بود و همه چيز خيلي نايس بود. هنرمندان هي قربون صدقه هم ميرفتن. يه جوري با شدت به هم لبخند ميزدن كه دندوناي سفيد لمينت شده‌شون ديده مي‌شد. همه شنگول بودن و همه چي عالي بود. آليس احساس آرامش عجيبي كرد و به اين همه قشنگي و عشق و صفا و صميميت و مهمان نوازي مردم سرزمين پارس غبطه خورد. مراسم شروع شد و كم كم برندگان سيمرغ مشخص ميشدن. آليس ناگهان احساس كرد كه فضا داره يه جوري ميشه. لبخندها داشت محو ميشد و رگ گردن‌ها بيرون مي‌زد. يك دفعه مهمان‌ها شروع كردن پنجول كشيدن به سر و صورت همديگه. گيس و گيس‌كِشي،‌ چاقوكشي، ‌فحش و فضيحت هم كه مثل نقل و نبات از اين ور سالن مي‌رفت اون ور سالن. اسم يه نفرو خوندن كه بره سيمرغشو بگيره، پشتش رو كرد به جمعيت و گفت نوموخوام،‌ گفتن باشه پس بهت سيمرغ نميديم، جيغ زد و باز گفت نوموخوام. گفتن تو بگو ما چيكار كنيم،‌ ما همون كارو مي‌كنيم،‌ نشست كف زمين و شروع كرد موهاشو كندن و صورتشو خنج كشيدن و فقط مي‌گفت: نوموخوام، نوموخوام، نوموخوام. يه نفر همزمان كه داشت سيمرغ مي‌گرفت داد مي‌زد سيمرغتون بخوره تو سرتون. مجري برنامه هر چند دقيقه يك‌بار تيركمانش را روي مردم تنظيم مي‌كرد. دو نفر يه گوشه سالن زير دو خم همديگه رو گرفته بودن،‌ اونور يكي آخرين فنون تكنواندو رو پياده مي‌كرد، يه نفر با صندلي‌ها سنگر ساخته بود و توي موبايلش داد ميزد: از رضوي به مهدويان، ‌از رضوي به مهدويان. و درحالي‌كه طرقه ها رو از تو جورابش درمي‌آورد گفت،‌ من اصلا اهميتي به اين جشنواره نميدم.

يه خانمي كه جايزه نگرفته بود، درحالي‌كه دندون قروچه ميكرد گفت من تافته خوبي براي جشنواره امسال نبودم،‌ مباركت باشه الناز شاكردوست عزيزم، كوفتت بشه وسط گلوت گير كنه الهي عشقم، ‌جيز جيگر بزني خوشگلم،‌ آواره بشي به زودي نازنينم. يه خانمي كه از قضا سيمرغ هم گرفته بود اومد توي سنگري كه آليس توش پناه گرفته بود و گفت: داشتم از جايزه گرفتن تو سرزمين خودم نااميد مي‌شدم. آليس كه دلش سوخته بود گفت آخي،‌ يعني تا حالا صدها فيلم ساختي و هيچ‌كس بهت جايزه نداده؟ حق داري دلخور باشي خواهر. خانمه جواب داد: نه بابا، كلا چهارتا فيلم ساختم تازه قبلا هم كلي جايزه گرفتم. آليس خيلي ناخودآگاه ياد اسكار لئوناردو دي‌كاپريو و نوبل هاروكي موراكامي افتاد.

آليس رفت سمت بلندگو و داد زد: باورم نميشه،‌ اينا به‌خاطر حسادته؟ ناگهان تمام سلاح‌هاي سرد و گرم به سمت آليس نشانه رفت و همه فرياد زدن: «حسادت نيست، غبطه است. آريايي اصيل اصلا حسادت تو خونش نيست» و شروع كردن به شليك كردن. آليس درحالي‌كه التماس آقا خرگوشه مي‌كرد كه از وسط ميدان نبرد گلادياتورها نجاتش بده، به سمت درب خروجي فراركرد كه ‌جوان شاداب و خنده‌رويي رو ديد كه سيمرغش رو مي‌بوسيد و مي‌بوييد. بهش گفت باورم نميشه،‌ تو از اينكه برنده شدي خوشحالي؟ اسمت چيه؟ جوانك لبخندي زد و گفت: شكيبا، هوتن شكيبا.

پ.ن: راستش به نظرم اين نوشته خيلي خوب شده. يه فيلمنامه كامل و بدون نقص. از لحاظ قوت و پيوستگي و جذابيت هيچي كم از فيلمنامه‌هاي تاركوفسكي نداره. فقط بار رمانتيكش كمه كه خب ميشه آخرش آليس با هوتن ازدواج كنه. از همينجا به دست اندركاران سال آينده جشنواره فجر هشدار ميدم اگه جايزه بهترين فيلم رو به من ندن،‌ با اس 400 مراسم سال ديگه رو به خاك و خون مي‌كشم. فقط از الآن بگما،‌ هنوز اينقدر بي كلاس نشدم كه خودم شخصا بيام سيمرغم رو بگيرم.

«دیگر نوشته های زهرا ساروخانی را از اینجا دنبال کنید»

برچسب ها: زهرا ساروخانی
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار