کد خبر: ۷۱۵۶۱۹
تاریخ انتشار: ۲۷ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۸:۴۶ 16 February 2019

علیرضا کاردار | بی قانون

این فیلم که جوایز داخلی و خارجی بسیاری مانند اسکار، گلدن گلوب، گرمی، مثقالی، شیر طلایی، ببر نقره‌ای، پلنگ صورتی، خرس قهوه‌ای، آهوی دشت زنگاری و... برده، در رده‌بندی رمانتیک‌ترین فیلم‌های جهان جایگاه پنجم را پس از کازابلانکا، بر باد رفته، دکتر ژیواگو و کلاه قرمزی و سروناز به خود اختصاص داده‌است. گفتنی است در جشنواره فجر نیز در بخش «هنر و منر» برنده سیمرغ بلورین شد که کارگردانش با اعلام این که گوشت سفید دوست ندارد، خواهان سی تا بره شده بود که پس از توجیه کارگردان و پیدا نشدن گوسفند به تعداد کافی، وی از گرفتن جایزه سر باز زد. داستان فیلم درباره دختر و پسر جوانی است که به شدت همدیگر را دوست دارند ولی در مسیر رسیدن به هم اتفاقات عجیبی رخ می‌دهد.

در ابتدای فیلم می‌بینیم پسربچه که می‌خواهد مهندس شود، به تازگی وارد کلاس سوم شده و برایش جشن خودکار گرفته‌اند چون می‌تواند از این به بعد مشق‌هایش را با خودکار بنویسد، هنگام برگزاری جشن در پارک، چشمش به دختری می‌افتد که در حال بستنی لیس‌زدن است و همان‌جا یک دل نه صد دل عاشقش می‌شود. آن دو پس از چند بار تاب خوردن، با هم قول و قرار می‌گذارند که به پای هم صبر کنند تا تکلیف لایحه کودک همسری روشن شود و ببینند می‌توانند به پای هم پیر شوند یا نه. چند سال می‌گذرد و درست در روز ولنتاینمذگان، پسر در حال رانندگی متوجه می‌شود دو کوچه بالاتر یک مسافر درخواست تاکسی داده. بلافاصله تایید می‌کند و به محل می‌رود. آدرس یک خانه لاکچری در اعیانی‌ترین قسمت شهر است. پسر منتظر مسافر است که می‌بیند بانوی زیبایی از خانه خارج می‌شود. وقتی خانم سوار می‌شود و عینک آفتابی‌اش را برمی‌دارد، هر دو همدیگر را در آینه می‌بینند و متوجه می‌شوند همان عشق دوران کودکی همدیگر هستند. پسر که سرتاسرش سرخ شده، به روی خودش نمی‌آورد ولی دختر خودش را معرفی می‌کند و احوال پسر را می‌پرسد. پسر همان‌طور سربه‌زیر در حال رانندگی می‌گوید درس خوانده و مهندس شده ولی چون همه‌جا 15 سال سابقه کار می‌خواهند، فعلا یک روز درمیان با پراید پدرش مسافرکشی می‌کند. دختر هم تعریف می‌کند چند سال پس از جدا شدن از پسر در شهربازی، با یک بساز و بفروش که سه سال بزرگ‌تر از پدرش بوده آشنا می‌شود و با هم ازدواج می‌کنند. اکنون هم پس از فوت همسرش، مشغول خرج کردن پول‌های مرحوم پیرمرد است. پسر که کم‌کم از سرخی به کبودی در حال تغییر رنگ است، سعی می‌کند خودش را بی‌خیال نشان دهد و مثلا حواسش به جی‌پی‌اس است ولی در واقع دارد به این فکر می‌کند که پس از گرفتن کرایه از دختر، هنوز 50 هزار تومان دیگر برای خرید یک کیلو گوشت کم دارد. به مقصد می‌رسند و دختر وقتی می‌خواهد پیاده شود، به پسر شماره‌ منشی‌اش را می‌دهد و پیشنهاد می‌کند در شرکت ساختمانی همسر مرحومش استخدام شود به شرطی که اشتباه نکند. پسر که از خوشحالی دوباره به همان رنگ قرمز قبلی برگشته، قول می‌دهد حتی چند سانتي‌متر مکعب هم در محاسباتش خطا نداشته باشد. فیلم روی خرس گنده‌ای در حال قر دادن جلوی یک قصابی که به مناسبت این روز آف گذاشته، به پایان می‌رسد.

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار