نخست، برای بعضی خوانندگان عجولِ ارجمند، بگویم که قصد ندارم از دو ماجرای ذیل، نتیجۀ کلانی بگیرم، یا مقایسه و سیاهنمایی کنم. حتماً تعمیم ناروا، مغالطه است.
پردۀ اول)
در کلاس صحبت از اصل «اوفوا بالعقود»۱ و «اوفوا بالعهد»۲ در حقوق بینالملل اسلامی بود. خانم دانشجویی پس از کلاس، موضوع درس را بهانه کرد و از زندگیاش گفت: هنگام خواستگاری قرار شد پس از عقد رسمی، صرفاً ظرف ۶ ماه مقدمات عروسی و زندگی مشترک فراهم شود. پدر و مادر داماد وعده دادند که سربازیِ تک پسرشان را بخرند، برایمان خانهای تهیه کنند و خلاصه، پشتیبانِ زندگی نوپای ما باشند و «در باغ سبز نشان دادند». منِ سادهدل وعدههای پدرومادر داماد را باور کردم و بدون تحقیق دربارۀ امکان یا عدم امکان خرید خدمت، پاسخ مثبت دادم. پس از عقد فهمیدم چنین کاری ممکن نیست. اکنون یکسالونیم از عقد ما میگذرد، آقای داماد به سربازی رفته و مایل است تاپایان سربازی، دوران نامزدی/عقد ادامه یابد. یکی-دو ماه اول کارت بانکی مادر همسرم در اختیارش بود، ولی پس از مدتی کارت را از او گرفتند و حتی نمیتواند برای خودش خرید کوچکی انجام دهد. او بهواسطۀ تأهّل، در شهر زادگاهش خدمت میکند، و راضی هستم که با حداقلها، زندگی مشترکمان را آغاز کنیم. اما نه از حمایت مالی خبری است و نه از خانه! پدر و مادر داماد هم بهرغم مُکنت و توانایی مالی، تمام وعدههای خود را فراموش کردهاند.
نوعروسِ پژمرده، میگفت: اگر روز اول میگفتند که بناست چند سال در عقد و در منزل پدرم بمانم و از پسرشان پذیرایی! کنم، به هیچوجه به چنین ازدواج تن نمیدادم. حاضرم با مجلسی مختصر هر چه سریعتر زندگی مشترک با همسرم را آغاز کنم و زیر یک سقف برویم، اما پدر و مادرش میگویند آبرو داریم و پسر نابالغشان هم از خود اختیاری ندارد. اکنون نه راه پس دارم و نه راه پیش.
بینوا مستأصل بود و از هر روزنی برای نجات زندگیاش استفاده میکرد و در پی راه حل بود، و من ناامیدانه، او را به دوستانِ مشاور معرفی کردم. این شعر سعدی هم رهایم نکرد: آئین «وفا» و مهربانی/ در شهر شما مگر نباشد
پردۀ دوم)
دوستی که بارها برای تفریح و ... به آسیای جنوب شرقی سفر کرده بود، برایم میگفت: در یکی از سفرها به «تایلند»، با خانمی زیبا! [و متفاوت با سایرین]، در سواحل «پاتایا» آشنا شدم. بر سر مدّت و هزینه توافق و به سمت هتل حرکت کردیم. کاری داشتم و از او خواستم در لابی محل اقامت منتظرم بماند. وقتی برگشتم، دیدم چند تن از گردشگرانِ هموطن! محاصرهاش کردهاند و دو-سه برابر مبلغ مورد توافقمان، به او پیشنهاد میدهند. آن خانم هم شکسته-بسته و با اشاره به ساعت مچیاش، به آنها میگفت که [مثلاً] تا عصر فردا با من به توافق رسیده و اگر فردا مایل به ادامه نباشم، میتواند با آنان گفتوگو کند.
هم من شگفتزده شدم و هم هموطنانم؛ با تصوّری که از «تایلند» و این افراد داشتیم، این میزان تعهد برایمان قابل درک نبود. گرچه با متر و معیار من، او یک تنفروش بود، اما با تعریف خودش به اخلاق و تعهد، پایبندی داشت. پس از این ماجرا، دوست داشتم بیشتر از او و باورهایش بدانم و تا پایان سفر با هم ماندیم. در این مدت، من را به معبدی برد، قبل از ورود بخشی از درآمد خود را صرف خرید حلقه گلی برای پیکره کرد و در جایی از معبد زانو زد و به سبک و سیاق خودشان به عبادت پرداخت. به شدت شیفتۀ او شده بودم. صادقانه بگویم حتی فکر ازدواج با او به سرم زد که البته امکانپذیر نبود. همیشه باخودم فکر میکنم که گرچه او به اقتضای شرایط اجتماعی-اقتصادی کشورش، کاری انجام میداد که از نظر ما از جمله «کبائر» است، اما در آن کار! هم قاعده و چارچوب داشت.
پردۀ سه)
شاید مهلکترین بیماری برای یک جامعه، ابتلا به پریشانی/آنومی باشد. در این وضعیت، از قدرت و صلابتِ اصول اخلاقی کاسته میشود. نقضان این اصول، احساس ناخوشایندی ندارند. در چنین شرایطی، همه چیز مباح است و پاسخ اعتراض، «چه اشکال داره»، «مگه چی میشه»، «گفتم که گفتم» و از این دست عبارات غیرمسؤولانه است. اخلاقِ فراگیر و مورد اجماع رنگ میبازد و هر کس مستقلاً خود مبنای اخلاق میشود. هیچ عامل درونیِ بازدارندهای هم وجود ندارد. در چنین فضایی، افراد مایلند بدون هزینه و خارج از چارچوبهای رایج، کامجویی کنند.
جامعۀ به لحاظ فقهی فاسدی که قاعدهمند باشد، باقی میماند. اما اجتماعی که در آن ظاهراً با فساد مبارزه میشود، اما دچار پریشانی/آنومی است، از درون فرومیریزد.
شاید برای ما، زشتترین اعمال تنفروشی باشد و بدترین توهینها در فرهنگ ما هم پیرامون این آسیب اجتماعی شکلگرفته است. اما، شرایط کنونی جامعه نشان میدهد که قبیحتر از این رفتار هم وجود دارد. به عبارت دیگر، در رده/اولویتبندی زشتی هم دچار خطا هستیم و فراموش شده که «لا دینَ لِمن لا عهدَ له»؛ کسی که به پیمان خود وفادار نیست، مسلمان نیست. (رسول اکرم/ص)
۱- اى كسانى كه ايمان آوردهايد به قراردادهاى خود وفا كنيد. آیۀ یکم سورۀ مائده
۲- به پيمانِ خود وفا كنيد؛ زيرا از پيمان پرسش خواهد شد. آیۀ سیوچهارم سورۀ اسراء