تابناک: 21 رمضان سال 40 هجری مسلمین به سوگ مردی نشستند که به حق خورشید عدالت بود و در تقسیم بیت المال میان مردم به مساوات رفتار می کرد.
کد خبر: ۵۹۰۸۹
تاریخ انتشار: ۱۷ تير ۱۳۹۴ - ۱۲:۴۳ 08 July 2015
به گزارش تابناک به نقل از ایسنا، جهان اسلام بعد از مرگ خلیفه سوم مسلمانان، عثمان بن عفان در سال 35 هجری قمری خلیفه ای را برای خود برگزید که در عدالت و رادمردی شهره خاص و عام بود که این موضوع حتی به تأیید دشمنان حضرت علی (ع) نیز رسیده است.

حضرت علی (ع) در سال 35 هجری که با حضور گسترده مردم برای پذیرش خلافت روبرو شدند، در ابتدا خلافت را نمی پذیرفتند، اما با اصرار اصحاب و مردم سرانجام خلافت را به شرطی پذیرفتند که همه تحمل عدالت او را داشته باشند. حضرت علی (ع) خود در این خصوص فرمودند: "اگر حجت به سبب حضور حاضران بر من تمام نمی شد، افسار شتر خلافت را بر پشت آن می انداختم. به خدا قسم که برای من مقام و قدرت از آب بینی یک بز نیز کم ارزش تر است".

هنوز یک سال از خلافت حضرت علی (ع) نگذشته بود که مردم بصره به سرکردگی عایشه یکی از زنان پیامبر اسلام و طلحه و زبیر، پرچم مخالفت با خلافت حضرت علی (ع) را به بهانه خونخواهی عثمان برافراشتند و ادعا کردند که حضرت علی (ع) در تحریک شورشیان در قتل عثمان مقصر بوده است. به همین جهت سپاهی گرد آوردند و به سوی شهر کوفه حرکت کردند. حضرت علی (ع) در ابتدا پیکی را به سوی آنها فرستاد تا از هرگونه جنگ احتمالی خودداری کند، اما آنان چنان بر مواضع خود پافشاری کردند که حضرت علی چاره ای جز جنگ با آنان ندید.

جنگ میان سپاهیان کوفه به رهبری حضرت علی (ع) و سپاهیان بصره که در اسلام به ناکثین شهرت یافتند، آغاز شد و خیلی زود سرنوشت جنگ به سود سپاه امام رقم خورد. حضرت علی (ع) عایشه همسر پیامبر را با احترام تمام سوار اسب و با چند نفر محافظ به مدینه روانه کرد.

اما مشکل اصلی خلافت حضرت علی (ع) معاویه بن ابوسفیان بود که در شام خلافت حضرت علی (ع) را نپذیرفته بود و عَلَم طغیان بر علیه خلیفه مسلمین به پا کرده بود. حضرت علی (ع) برای خلاص شدن از دست اندازی های معاویه به قلمرو تحت خلافت خود، تصمیم گرفت با سپاه شام وارد جنگ شود.

سپاه امام در محلی به نام صفین اردو زدند و سپاهیان شام نیز در همین محل در آن سوی رود فرات گرد آمدند. سپاهیان معاویه با بی شرمی تمام آب رود فرات را بر روی سپاهیان حضرت علی (ع) بستند که در نتیجه امام دستور دادند سریعاً این موضوع با حمله سپاه مالک اشتر نخعی حل شود. با یک شورش سپاه مالک اشتر سپاهیان شام شکست خوردند و کوفیان توانستند به رود فرات دست یابند.

جنگ صفین که در میان سال های 37 و 38 هجری قمری رخ داد، چیزی نمانده بود که با پیروزی سپاهیان امام (ع) به پایان برسد. مالک اشتر تا 50 متری خیمه معاویه پیش روی کرد که در این هنگام معاویه سردرگم شد و از عمرو عاص که در خیمه او بود، کمک خواست. عمرو عاص به معاویه گفت هرچه قرآن در لشکر دارید، بر سر نیزه ها کنید و شعار لا حکم الا لله را سر دهید. سپاهیان امام با دیدن این نیرنگ عمرو عاص دو دل شدند.

اکثر سپاهیان حضرت علی (ع) به رهبری اشعث بن قیس به مالک اشتر گفتند ای مالک مگر نمی بینی که قرآن را جلوی ما قرار داده اند؟ ما نمی توانیم با قرآن وارد جنگ شویم. مالک اشتر که از خدعه پسر عاص آگاه بود، به آنها گفت: "این نیرنگ عمرو عاص است و قرآن ناطق علی است. تا فتح خیمه جور و ستم معاویه تنها 10 ضربت شمشیر باقی مانده است پس بتازید". اما هرچه مالک به سوی خیمه معاویه می تاخت، هیچ یک از سپاهیان امام علی (ع) او را همراهی نکردند.

مالک اشتر وقتی اوضاع را اینگونه دید، قصد کرد به تنهایی به خیمه معاویه یورش ببرد، اما در اردوگاه امام بسیاری از سپاهیان شمشیر بر خیمه حضرت علی (ع) می کوفتند و به او می گفتند که ای علی اگر نگویی که مالک اشتر برگردد، خونت را خواهیم ریخت. امام (ع) وقتی جهل این جماعت ظاهربین را دیدند، "جندب" را به سوی مالک اشتر روانه کردند. "جندب" به مالک اشتر رسید و به او گفت مالک اگر برنگردی سپاهیان کوفه خون علی را خواهند ریخت. مالک اشتر که هیچ راهی جز برگشت نمی دید، به "جندب" گفت: ظاهراً دشمن اصلی در سپاه خودی است و به سپاهیان اندک خود دستور داد تا به سوی اردوگاه امام علی (ع) بازگردند.

وقتی مالک اشتر به همراه سپاهیان به اردوگاه امام علی (ع) رسیدند، گروه بزرگی از سپاهیان امام که بعدها در تاریخ به خوارج ملقب شدند، به مالک اشتر گفتند که ظاهراً علی (ع) کافر شده است که می‍ خواهد با قرآن بجنگد. مالک اشتر وقتی نادانی این جماعت را دید به خیمه حضرت علی (ع) رفت و درد و دل های خود را با ایشان در میان گذاشت. سرانجام مقرر شد که سرنوشت جنگ صفین با حکمیت مشخص شود.

حَکَم شامیان عمرو عاص تعیین شد و امام علی (ع) که قصد داشت ابن عباس را حکم مردم عراق قرار دهد، باز هم با اصرار و تهدید سپاهیان نادان خود، مجبور شد به حکمیت ابوموسی اشعری تن دهد. سرنوشت حکمیت در محلی به نام دومه الجندل رقم خورد. عمرو عاص با حیله ابوموسی اشعری را فریب داد و به او گفت که ابتدا که شما شیخ الشیوخ مردم مکه هستید به منبر بروید و خطبه حکمیت را بخوانید سپس من خطبه ام را می خوانم. ابوموسی اشعری که فکر می کرد عمرو عاص خلف وعده نمی کند، به منبر رفت و حکمش را این چنین خواند: "من همانطور که این انگشتری را از دستان خود بیرون می آورم، علی و معاویه را از خلافت عزل می کنم و سرنوشت خلافت را به شورای مسلمین می سپارم".

بعد از اینکه ابوموسی اشعری از منبر پایین آمد، مالک اشتر به او گفت: "عمرو عاص تو را فریب داد و تو متوجه نشدی". ابوموسی به او گفت: "مالک کینه ورزی انسان را به تباهی می کشاند، پس کینه جویی نکن". سپس عمرو عاص به منبر رفت و خطبه خود را چنین آغاز کرد: "من چونان که این انگشتری را از انگشت بیرون می آورم، علی بن ابیطالب را از خلافت عزل و چونان که این انگشتری را به دست می کنم، معاویه بن ابی سفیان را به خلافت منصوب می کنم".

بعد از اینکه سرنوشت حکمیت این گونه رقم خورد، امام علی (ع) نتیجه حکمیت را نپذیرفتند و فرمودند چون حکمین به سنت قرآن عمل نکردند، رأی آنها باطل است. بسیاری از سپاهیان امام که به جهل خود پی برده بودند، از عملکرد خود در جنگ صفین ابراز ندامت کردند و فریاد وامصیبتا سر دادند. آنان از مالک اشتر درخواست کردند که دوباره سپاهیان را مهیا کند تا به جنگ معاویه بشتابند که مالک اشتر در پاسخ به آنها گفت: "توبه گرگ، مرگ است".

پس از جریان حکمیت، معاویه که هنوز خود را خلیفه مسلمین می دید سعی می کرد ممالکی را که در اختیار حضرت علی (ع) بودند، ناامن کند. به همین جهت بُسر بن ارطاه را به شهر انبار فرستاد تا در آنجا به قتل و غارت بپردازند. بُسر بن ارطاه در این شهر به قتل و جنایت بسیاری روی آورد و حتی زیورآلات زنان را با خشونت از گوش آنان بیرون آورد و حتی خلخال از پای یک زن یهودی بیرون کشید. وقتی خبر این فاجعه به امام (ع) رسید، فرمودند: "به خدا قسم اگر از این پس مرد مسلمانی از غم چنین حادثه ای دق کند و بمیرد، چه جای ملامت است؟".

امام علی (ع) دوباره تصمیم به جنگ با معاویه گرفتند در این هنگام که سال 39 هجری قمری بود، خوارج که در تاریخ اسلام به مارقین شهرت دارند، در محلی به نام نهروان اردو زده بودند و پیوسته بر کفر امام (ع) تأکید می کردند. امام علی (ع) در ابتدا به آنها آزادی عمل کامل داده بود که عقاید خود را هرگونه که می خواهند بیان کنند. خوارج از میان خود شخصی به نام "ابن وهب" را به زعامت خویش برگزیدند و دست بیعت با او دادند.

روزی رهگذری به نام ابن خباز همراه همسرش که باردار بود از کنار اردوگاه خوارج می گذشتند، خوارج جلوی آنان را گرفتند و به آنان گفتند: "پیرو چه کسی هستی؟" ابن خباز گفت: "پیرو علی بن ابیطالب هستم". ابن وهب خطاب به ابن عباس گفت: "پس حالا به گونه ای می میری که شایسته ارادتت به علی باشد" و بلافاصله سر ابن خباز را از تنش جدا کردند و همسر باردارش را شکم دریدند و جنینش را بر سر نیزه کردند.

وقتی خبر این جنابت به امام علی (ع) رسید، امام چندین پیک به سوی خوارج فرستادند که دلیل این جنایت را از آنان جویا شود، اما هر بار پیکرهای مثله شده این پیک ها به اردوگاه امام بازگرده می شد. امام علی (ع) قبل از جنگ با معاویه تصمیم گرفتند که کار خوارج را یکسره کنند به همین جهت به جای اینکه به سوی شام حرکت کنند، به سوی اردوگاه خوارج در نهروان حرکت کردند و پیش از شروع جنگ سرنوشت این نبرد را پیش بینی کردند و فرمودند: "به خدا قسم از خوارج بیشتر از 10 نفر زنده نخواهد ماند و از سپاهیان ما نیز بیشتر از 10 نفر کشته نخواهند شد".

سرنوشت جنگ همان گونه که امام (ع) پیش بینی کرده بودند رقم خورد و از سپاه چهار هزار نفری خوارج تنها هفت نفر آنان از مهلکه جنگ نهروان در سال 39 هجری جان سالم به در بردند و از سپاه امام نیز 9 نفر به شهادت رسیدند.

یکی از این هفت نفر خوارجی که جان سالم به در برده بود، ابن ملجم مرادی بود که با دو تن دیگر از خوارجیان با یکدیگر هم قسم شدند که در شب قدر به طور همزمان معاویه را در شام، عمرو عاص را در مصر و حضرت علی (ع) را در کوفه به قتل برسانند. ابن ملجم به همین منظور چند روز در کوفه اطراق کرد تا در وقت مقتضی امام (ع) را به شهادت برساند. سحرگاه 19 رمضان فرا رسیده بود و خلیفه مسلمین علی بن ابیطالب (ع) برای برپایی نماز جماعت در مسجد کوفه به این مسجد رفت. ابن ملجم که در مسجد کوفه به کمین نشسته بود، در ردیف دوم نمازگذاران به نماز ایستاد، در حالی که شمشیر زهرآگین خود را در زیر عبای خود پنهان کرده بود.

رکعت دوم نماز بود و در حالی که امام (ع) به سجده رفته بود ابن ملجم نیت شوم خود را عملی کرد و فرق مبارک امام علی (ع) را با ضربت شمشیر شکافت و سپس به سوی در مسجد فرار کرد. دیری نپایید که ابن ملجم توسط جمعیت نمازگذار و امام حسن (ع) دستگیر شد. حضرت علی (ع) با کمک نمازگزاران به خانه برده شد و در بستر بیماری افتاد.

طبیب به خانه امام علی (ع) آمد و از زخم ایشان معاینه کرد و به امام حسن (ع) گفت: "متأسفانه شمشیر به زهر آغشته بوده است و زهر وارد خون امام علی (ع) شده است". در این هنگام ام کلثوم دختر امام علی (ع) شیون سر داد و به سوی محل حبس ابن ملجم روانه شد و به او لعنت فرستاد. ابن ملجم در پاسخ به ام کلثوم گفت: "زیاد غمگین مباش. من همانطور که این شمشیر را به هزار دینار خریدم، به هزار دینار نیز به زهر آغشته اش کردم و مطمئن باش هیچ کسی نمی تواند از این زخم مهلک جان سالم به در ببرد".

حضرت علی (ع) در روز بیستم ماه رمضان آخرین وصیت های خود را به امام حسن (ع) کرد و فرمود: "ای حسن جان، غمگین مباش. به خدا قسم که وعده چنین روزی را رسول خدا (ص) به من داده بود. حضرت محمد به من فرمودند ای علی روزی خواهد رسید که تو به دست شقی ترین افراد کشته خواهی شد در حالی که محاسنت به خونت آغشته می شود".

امام (ع) به طور مداوم از حال ابن ملجم جویا می شدند و تأکید فراوان می کردند که: "هرچه به من می دهید بخورم، به ابن ملجم نیز همان را بدهید. اگر من شیر می خورم به او نیز شیر بدهید. مبادا اسیری که اکنون در دست شماست مورد آزار و اذیت قرار دهید" و باز هم به امام حسن (ع) فرمودند: "ای حسن، اگر من از این زخم جان سالم به در بردم خود می دانم با ابن ملجم چه کنم. اما اگر جان به در نبردم، تو تنها حق داری یک ضربت به او بزنی. مبادا اعضا و جوارح دیگر بدنش را مورد تعرض قرار دهی".

سحرگاه 21 ماه رمضان فرا رسید و نفس های امام علی (ع) سنگین تر شده بود. این در حالی بود که در پشت در خانه خلیفه مسلمین صدها کاسه شیر از سوی مردم و یتیمان کوفه آورده شده بود. اما دیگر کار از کار گذشته بود و زهر کین خوارجیان کار خود را کرد و امام علی (ع) در سحرگاه 21 ماه رمضان سال 40 هجری در سن 63 سالگی به شهادت رسیدند.

مدت خلافت حضرت علی (ع) چهار سال و 9 ماه بود و خلیفه مسلمین در حالی چشم از جهان فرو بست که از مال دنیا بیشتر از 700 درهم نداشت که همین مقدار را نیز به امام حسن (ع) وصیت کرد که در میان مستمندان تقسیم کند.

حضرت علی (ع) آنقدر مورد احترام مردم و حتی دشمنان خود بود که معاویه در وصف ایشان گفت: "به خدا قسم در جزیره العرب مردی به بلندهمتی علی ابن ابیطالب وجود ندارد".

پیکر حضرت علی (ع) را امام حسن (ع) غسل دادند و شبانه و به طور مخفی به خاک سپردند.
منبع: تابناک
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار