تو را من چشم در راهم شباهنگام که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
کد خبر: ۵۲۲۹۴۸
تاریخ انتشار: ۲۱ آبان ۱۳۹۶ - ۱۱:۱۰ 12 November 2017
تو را من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم.
شباهنگام ، در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یادآوری یا نه ، من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم


علی اسفندیاری ملقب به نیما یوشیج در روز ۲۱ آبان ماه سال ۱۲۷۶ شمسی در یوش از توابع نور استان مازندران متولد شد. پدرش ابراهیم خان اعظام السلطنه، کشاورز بود. نیما خواندن و نوشتن را در زادگاهش آموخت و در ده دوازده سالگی به همراه خانوده‌اش راهی تهران شد.


او دبستان را به مدرسه ی حیات جاوید رفت و پس از آن به مدرسه ی کاتولیک فرستاده شد. سال‌ها بعد معلمی خوش‌رفتار به نام "نظام وفا” علاقۀ نیما را به شعر و شاعری متوجه شد و او را به شعر گفتن تشویق کرد. او مثنوی بلند "قصه ی رنگ‌ پریده” را  به عنوان نخستین شعرش در ۲۳ سالگی می‌گوید و در دی ماه ۱۳۰۱ "افسانه” را به عنوان مانیفست شعر نو در ادب فارسی می‌سراید و آن را به "نظام وفا” تقدیم می‌کند.

در سال ۱۳۰۵ بعد از دو عشق نافرجام با عالیه جهانگیری ـ خواهرزاده‌ی جهانگیرخان صوراسرافیل ـ ازدواج می‌کند. در سال ۱۳۱۷ به عضویت هیات تحریریه‌ی مجله‌ی موسیقی درمی‌آید و در کنار «صادق هدایت»، «عبدالحسین نوشین» و «محمدضیاء هشترودی»، به کار مطبوعاتی می‌پردازد و دو شعر «غراب» و «ققنوس» و مقاله‌ی بلند «ارزش احساسات در زندگی هنرپیشگان» را به چاپ می‌رساند.

نجف دریابندری در توضیح سبک نیما این چنین می‌گوید: «شعر فارسی را در دورۀ معاصر یعنی در این هفتاد هشتاد سال اخیر وارد تحول بزرگی کرد. یعنی وزن و قافیه ی قدمایی را کنار گذاشت. پیشقدم جدی این کار نیما بود و از این حیث مقام او شایان توجه است. یعنی کسی است که جریان جدیدی را در شعر فارسی شروع کرد که هنوز ادامه دارد و هر روز رنگ به رنگ می‌شود. شعرهای به اصطلاح نیمایی نیما شایان توجه است. البته همه ی شعرهای نیما نیمایی نیست. نیما مقداری هم شعر به سبک قدیم دارد. معیار سنجش مقام نیما در ادب فارسی، بر اساس کیفیت شعرش نیست، بلکه براساس اقدام او است در برداشتن قید وزن مساوی و قافیه از شعر قدیم فارسی. نیما وزن را به طور کامل کنار نگذاشت، بلکه همان وزن‌های قدیم را به تناسب کلام، کوتاه و بلند کرد. بعدا احمد شاملو و دیگران بودند که وزن را به کلی کنار گذاشتند. در واقع شاملو ادامه دهنده ی کار نیما است و می‌شود گفت که قدم بعدی را او برداشت.”

آثار نیما عبارتند از: تعریف و تبصره و یادداشت‌های دیگر، حرف‌های همسایه، حکایات و خانواده‌ی سرباز، شعر من، مانلی و خانه‌ی سریویلی، فریادهای دیگر و عنکبوت رنگ، قلم‌انداز، کندوهای شکسته (شامل پنج قصه‌ی کوتاه)، ‌نامه‌های عاشقانه و …

قسمتی از وصیت‌نامۀ او: «امشب فکر می‌کردم با این گذران کثیف که داشتم‌ بزرگی که فقیر و ذلیل می‌شود حقیقت جای تحسر است . فکر می‌کردم برای دکتر مفتاح چیزی بنویسم که وصیت نامه ی من باشد به این نحو که بعد از من هیچکس حق دست زدن به آثار مرا ندارد بجز دکتر محمد معین اگر چه مخالف ذوق من باشد.
دکتر محمد معین حق دارد در آثار من کنجکاوی کند ضمنا دکتر ابوالقاسم جنتی عطائی و آل احمد با او باشند به شرطی که هر دو با هم باشند
ولی هیچکس از کسانی که به پیروی از من شعر صادر فرموده‌اند در کار نباشند کاغذ پاره‌های مرا باز کنید. دکتر معین که هنوز او را ندیده‌ام مثل کسی است که او را دیده‌ام اگر شرعاَ می‌توانم برای ولد خود قیم داشته باشم دکتر معین قیم است ولو اینکه او شعر مرا دوست نداشته باشد. اما ما در زمانی هستیم که ممکن است همه این اشخاص نامبرده از هم جدا بدشان بیاد و چقدر بیچاره است انسان.»

نیما یوشیج عاقبت در ۱۳ دی ماه ۱۳۳۸ در ۶۲ سالگی بر اثر ذات‌الریه برای همیشه خاموش شد. او را در تهران دفن ‌کردند تا اینکه در سال ۱۳۷۲ طبق وصیتش، پیکرش را به یوش برده و در محل تولدش به خاک ‌سپردند. بازدید از خانه ی او در یوش با قدمت قاجار برای همگان میسر است.

شب نیست که از دیده نرانی خونم
دیری‌ست که من با تو ز خود بیرونم

گفتی به فراق نازنینان چونی؟
وقت است که آیی و ببینی چونم.


نویسنده:نهال حق دوست
مطالب مرتبط
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار