مسافرکشی با ماشین صفر مردم
انگار همین تازه از کمپانی خارج شده. کمی به اوضاع مشکوک میشوم. یعنی تا ماشین را از کارخانه بیرون آورده، میخواهد تا خانه مسافرکشی کند؟ شاید از دم قسط خریده و تا این اندازه ناچار از مسافرکشی است. شاید چند روزی است که ماشین را تحویل گرفته.
شاید هم هیچکدام از فرضیات درست نباشد و قضیه چیز دیگری است.
راننده جوان است و در حال گوش دادن به موزیک. کیفش را زیر پایش گذاشته و بیخیال مشغول رانندگی است. باران آرامی شروع به باریدن میکند. جلوی ایستگاهها پر از مسافر است.
پسر جوان دیگری سوار میشود. خیلیها وقتی میبینند ماشین صفر است سوار نمیشوند. مسافر که پیاده میشود سر صحبت را با راننده باز میکنم تا ببینم قضیه مسافرکشی با ماشین صفر کیلومتر چیست؟
- چه کارهای؟
- راننده.
- چرا با ماشین صفر مسافرکشی میکنی؟
- به پولش احتیاج دارم.
- ماشین را از دم قسط خریدی؟
- نه. ماشین خانواده است و دارم میبرم تحویل بدهم.
همه چیز عادی است تا اینکه گوشی تلفنش زنگ میخورد و او با لحن جدی میگوید تا نیم ساعت دیگر ماشین را میرسانم. مسافر دیگری سوار نمیکند. باران سمج در حال باریدن است.
حس میکنم چیزی را پنهان میکند. میگویم دربست میبری؟ «نه من مسیرم جای دیگری است.» مسیرش را از او میپرسم و میگویم من هم همان نزدیکیها میروم. قبول میکند. دوباره از او میپرسم شما واقعاً کارت مسافرکشی است؟ میگوید: «نه من رانندهام.»
میپرسم راننده با مسافرکش فرق میکند؟ میگوید: «بله» خودم را معرفی میکنم و شغلم را میگویم. از من قول میگیرد که نه اسمش را و نه مشخصات شرکتی را که در آن کار میکند ننویسم. قول میدهم و او اعتماد میکند.
«ما ماشینهای صفر را از کمپانی میگیریم و تحویل نمایندگیهای فروش و گاهی هم خریداران میدهیم.»
منظورش از کمپانی یکی از کارخانههای معروف خودروسازی است که حمل اتومبیلهایش را به یک شرکت پیمانکاری سپرده. یعنی که با ماشین مردم مسافرکشی میکنید؟ میگوید: «بله. چون شرکتی که با آن کار میکنیم مبلغ کمی بابت این کار به ما میدهد.
تقریباً هر سرویس 10 هزار تومان؛ کمتر از یک سرویس آژانس داخل شهری. بعد از تحویل مجبوریم از جیب خودمان پول برگشت را پرداخت کنیم. برای همین هم بعد از فاصله گرفتن از جاده مخصوص تا تحویل به مشتری مسافرکشی میکنیم.»
با تعجب میپرسم نمیترسی مسافرها ماشین را خراب کنند یا اتفاق دیگری بیفتد؟
میگوید: «بعد از چند سال کار کردن دیگر ترسم ریخته. اوایل که کار میکردم خیلی مراقب بودم و آرام رانندگی میکردم. تازه اینکه ترسی ندارد؛ در مسیر تحویل اگر برای ماشین اتفاقی بیفتد خودمان باید هزینه تعمیر را بپردازیم!»
ترافیک خیابان را نگاه میکنم و به جای او میترسم. تصور میکنم اگر یک ماشین گرانقیمت کوچکترین اتفاقی برایش بیفتد چقدر هزینه دارد؟
اگر روزی ماشین بخرم و بدانم قبل اینکه به دستم برسد با آن مسافرکشی کردهاند چه حالی پیدا میکنم؟ او میگوید حالا دو سال است کارش این است؛ از ساعت 7 صبح تا 5 بعدازظهر. ماهی یک میلیون و دویست هزار تومان. میگویم پول ناچیزی است برای این همه مسئولیت.
میگوید: «همین هفته پیش یکی از بچهها در تهرانسر با یک ماشین 50میلیونی چپ کرد و حالا حالاها باید تاوان ماشین را به شرکت بدهد. پیرمرد واقعاً حالش خراب است.» خودش هم چند ماه پیش تصادف مختصری کرد و مجبور شد هزینهاش را پرداخت کند.
«راستش را بخواهید کار ریسکی و اشتباهی است. خیلیها میآیند توی این کار و یک بار که سرویس میروند دیگر پشت سرشان را هم نگاه نمیکنند. شاید آنها عاقل هستند که در این کار نمیمانند. بعضی هم هستند که 12-10 سال در این کار هستند و حتی یک بار هم تصادف نکردهاند.
خود پیمانکار هم خیلی اصرار ندارد و میگوید هر وقت خواستید، بروید. یک آگهی به روزنامه میدهم و هزار نفر میآیند. ما هم بیکاریم و مجبوریم. خیلیها هستند که با این شغل خرج زن و بچه میدهند.»
تنها چیزی که آنها را در این شغل دلگرم میکند انعامی است که بعد از تحویل ماشین، از مشتری میگیرند. او برایم تعریف میکند: «با اینکه پلاک تردد داخل شهری داریم به عشق انعام، ماشین را تا سمنان هم بردهام و تحویل مشتری دادهام و انعام حسابی هم گرفتهام. شانس آوردم پلیس راه گیر نداد.»
قبل از اینکه به نمایندگی فروش اتومبیل برسیم از من میخواهد پیاده شوم. قبل از پیاده شدن شماره یکی از همکارانش را میگیرم. او اول راضی به صحبت میشود و بعد عذرخواهی میکند: «برایم دردسر میشود.»
به شرکت پیمانکاری زنگ میزنم. بیشتر برای آنکه بدانم چنین شرکتی وجود خارجی دارد یا نه.
همه چیز درست است اما چه چیزی میتوانم بپرسم؛ اینکه چرا فلان کارخانه اتومبیلسازی حمل اتومبیل صفر را به آنها سپرده یا اینکه آیا خبر دارند رانندهها در راه با ماشین صفر مردم مسافرکشی میکنند؟ جواب پیشاپیش معلوم است؛ گوشی را میگذارم.
روزنامه ایران