قلبم، نفسم بالا نمیاد، دارم میمیرم!' این صدای مردی است که پس از ورود به مترو در میان همهمه اصوات شنیده می شود.
کد خبر: ۳۲۰۲۳۶
تاریخ انتشار: ۰۹ آبان ۱۳۹۵ - ۰۹:۵۱ 30 October 2016
بخش اول:
به گزارش خبرنگار ایرنا، درب های مترو هنگامی که در ایستگاه تهرانپارس به روی مسافران گشوده می شود ؛ همه سعی دارند تا هر چه سریعتر وارد واگن شوند تا شاید نیمکتی خالی نصیب شان شود.
هجوم شهروندان به مترو در حالی است که بلندگوهای ایستگاه دائما تکرار می کنند که مسافران علاوه بر حفظ خط زرد سکوی مترو، مراعات حال افراد سالمند و ناتوان را داشته باشند.
تلویزیون های تعبیه شده در واگن های قطار شهری نیز با تبلیغات انیمیشنی تصاویری را به مسافران ارائه می کند که در انتهای آن نوشته شده است: 'مترو؛ وسیله ای ارزان، سریع و ایمن'
با عبور مترو از چند ایستگاه دیگر، جمعیت بیشتر شده و دیگر حتی جای سوزن انداختن نیز وجود ندارد و این در حالی است که در میان این هیاهو، دستفروشان نیز با کلماتی همچون 'ببخشید' یا 'بااجازه' سعی در عبور از میان مسافران و تبلیغ فروش اجناسشان را دارند!
بخش دوم:
با رسیدن به ایستگاه دروازه شمیرانات که یکی از شاهراه های قطار شهری تهران به شمار می رود ؛ پس از کلی کش و قوس با افرادی که قصد ورود به مترو را داشتند؛ از قطار خارج می شوم.
با نگاهی به تابلوهای راهنما واقع در ایستگاه که به نظر می رسید برای برخی از شهروندان کاملا واضح نیست و آنان را مجبور به پرس و جو از ماموران ایستگاه و یا مسافران می کند به خط 4 مترو (ارم سبز- شهید کلاهدوز) می روم که خوشبختانه همزمان با ورودم، قطارش نیز وارد ایستگاه می شود.
این بار نیز همهمه و داد و بیداد و گاهی نیز متلک پرانی و طنزهای کنایه دار در بین مسافران که قصد ورود و یا خروج از ترن را دارند؛ شنیده می شود.
پس از تلاشی طاقت فرسا بالاخره وارد قطار می شوم اما به سبب از کار افتادن هواکش و ازدحام جمعیت تمام بدنم در همان دقایق ابتدایی غرق در عرق می شود.
در چنین شرایطی چون کاری از دستم برنمی آمد به فکر و خیال های خام و برنامه ریزی های نه چندان دقیق برای آینده ام می اندیشیدم که ناگهان فریاد مردی حدود 50 ساله توجه ام را به خودش جلب کرد که از مردم کمک می خواست و با صورتی پریشان و بی حال و لبانی لرزان می گفت: ' آی قلبم، نفسم بالا نمیاد، مردم به دادم برسید، دارم می میرم! و ...'
سایر مسافران تلاش می کنند تا جای بیشتری برای مردی که دچار نفس تنگی شده بود؛ باز کنند و یکی از شهروندان نیز بطری آبی به وی می دهد تا کمی بنوشد و خنک شود... و سرانجام مرد بیچاره در اولین ایستگاه با حالتی درمانده با کمک دیگر افراد از مترو پیاده می شود.
به نظر می رسد هیچکس از قطار پیاده نمی شود و بالعکس در هر ایستگاه به ازدحام جمعیت افزوده می شود؛ یکی از مسافران به شوخی می گوید که 'مترو وسیله ای برای تمرین کنده شدن روح از بدن است' و رفیقش نیز در جواب وی می گوید که ' به نظرم باید صبح ها، اول یک دوش آب گرم بگیرم و سپس وارد مترو شوم چرا که در اینجا با مشت و لگد، ماساژ خوبی دریافت می کنی!'
یکی از حسن های ایرانیان در قوه طنزپردازی است به گونه ای که در سخت ترین شرایط نیز می توانند یک امری را دستمایه قرار داده و تلخندی ارائه کنند.
بخش سوم:
مترو هنگامی که به ایستگاه چهارراه ولی عصر (عج) می رسد بار دیگر شاهد صف آرایی دو لشگر انسانی روبروی یکدیگر می شوم و من همچون پرکاهی در میان گردباد در حالی که پاهایم از زمین کنده شده، در میان خیل جمعیت چرخ خورده و از قطار خارج می شوم.
یکی از مسافران داخل مترو که در انتهای صف خروج بود؛ با داد زدن های پیاپی و مکرر سعی در خروج از قطار را دارد... اما یکی دیگر از مسافران از این مهلکه نجات پیدا نمی کند و با یورش شهروندان منتظر در ایستگاه نمی تواند از مترو خارج شود که این امر نیز با خنده ای برخی از افراد مواجه می شود که 'ایرادی ندارد؛ ایستگاه بعدی پیاده می شوی!'
بخش چهارم:
وارد خط 3 مترو (قائم – آزادگان) می شوم؛ در این خط قطار هر 20 دقیقه یک بار می آید و گاهی صف های مسافران از لبه زرد سکو تا دیوار انتهایی ایستگاه را شامل می شود.
انتهای ایستگاه دخترکی در کنار آیینه ای که نصب شده تا رانندگان قطار موقع ورود و خروج از آن برای کنترل شرایط بهره مند شوند؛ ایستاده و صورتش را آرایش می کند و این در حالی است که طی چند هفته گذشته یک شهروند به خاطر همین سهل انگاری جان خویش را از دست داده بود.
با نزدیک شدن به زمان ورود قطار جمعیت مسافر ایستگاه نیز بیشتر می شود و جالب اینجاست که برخی افراد با وسایل و چمدان های حجیم منتظر مترو هستند! پیرمردی 60 یا 70 ساله رو به من می کند و می گوید' پسرم الهی خیر ببینی دیگه از پا دارم می افتم این قطار سوم است که وارد ایستگاه می شود و من هنوز نتوانسته ام به مقصدم برسم؛ دست من را هم بگیر و وارد قطارم کن'.
قطار وارد ایستگاه می شود و من به این می اندیشم که شاید در کشورهای غرب روایت و احادیثی در مورد تکریم و رعایت حقوق افراد نباشد اما برخلاف ما آنان علاوه بر رعایت حق الناس، احترام خاصی به سالخوردگان، کودکان و زنان دارند. 
بخش آخر:
بالاخره به ایستگاه میدان فاطمی می رسم و این در حالی است که صدای ضبط شده مترو می گوید: 'ایستگاه شهدای رسانه' و بر روی تابلوهای ایستگاه نیز نوشته شده میدان جهاد!
دویدن مسافران انگار امری عادی در مترو است و همیشه این صحنه ها را می بینیم و گاهی نیز با تاسی از رفتار آنان ناخودآگاه من نیز شروع به دویدن می کنم.
نزدیک پله برقی های ایستگاه که می رسم می بینم برخی زنان و مردان سالخورده مایوس و ناامید در آنجا مانده اند؛ معلوم می شود پله برقی ها خراب است و من برای اینکه کسری کار نداشته باشم و سر وقت برسم؛ مجبورا 183 پله را بالا می روم تا بالاخره با افتادن نور خورشید به چشم هایم متوجه این امر شوم که مارتن مترو به پایان رسیده است.
منبع: ايرنا
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار